(هوالمحبوب)
کاشکی واژهای به نام "کاش" تو واژهها نبود
کاشکی "ناامیدی" تو کتاب دهخدا نبود
کاش میشد یک کاری کرد تا هیچ دلی یخ نزنه
کاش حدیث تنهایی بجز تو قصهها نبود
کاش میشد یک کاری کرد پنجرهها بسته نشن
کاش پسِ پنجرهها تاریکی و سرما نبود
کاش یه بار وقت بذاریم، رو آینه دسمال بکشیم
کاش روی برگای شمدونی دود سیا نبود
کاش نگاه مائده به یک عروسک نمیموند
کاش توی قلب باباش دلهره فردا نبود
کاشکی حرف دختر خزون رو میشنیدی که گفت:
"کاش تو قلب بچهها داغ غم بابا نبود"
کاش دلامون بیخودی اسیر رنگا نمیشد
کاش قفس فلزیا جای قناریا نبود
کاش پرستوها دیکه شهرمونو ترک نکنن
کاشکی فصل عاشقی تو شهر ما کوتا نبود
کاش کتاب قصه لیلی و مجنون نمیسوخت
کاشکی عشق قربونی توی خیابونا نبود
کاش نماز عشقمون فقط یه رکعت بود و بس
کاشکی دهلیز دلامون یکی بود، دوتا نبود
کاش از اول میدونستم که برام نمیمونه
کاشکی بعد آشنائیها جدائیها نبود
کاشکی بین من و تو، یه شخص ثالث نمیبود
کاش غزل گفتن من بسته به این چیزها نبود
کاش کتاب زندگی یهجور دیگه ورق میخورد
کاش میشد یک کاری کرد تا دیگه ایکاشها نبود
.
.
کاشکی بین من و تو، یه شخص ثالث نمیبود
کاش
کاش
کاش
کاش
...
کاش کتاب زندگی یهجور دیگه ورق میخورد
.
.
.
واقعا قشنگ بود .
سروده ی خودته یا .... ؟
.
.
.
شاد باشی
کاش میتونستم فقط یک کمی ای کاشهات رو رنگ امید بزنم.
امید وارم یه روزی بیاد که آهی نمونه که ایکاش بشه.
منتظر کارای قشنگ بعدیت میمونم.
سلام...
. . . آمیخته ای از عشق، غم و حیرانی.
یه پیشنهاد : " بطن جای دهلیز"
سپاسگزارم.
راستی، این "تو" کیه؟ و آیا عشق آدما برای همیشه ماندگاره ؟
بیاید از مردمک دیده آموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را
با سلام
ممنون و متشکر از حضور گرمتون
خوشحال شدم
شعرتون رو خوندم زیبا و دلنشین بود
با آرزوی موفقیت برای شما
التماس دعا
« اللهم عجل لولیک الفرج »
کاش میشد بجای کاشکی گقتنا کمی
........
شعرت خیلی قشنگ بود. جوابش یه شعر گفتم همین الان که ایشالله میدم براچاپ. بعد یه روز میارم همین جا تو وبلاگ خوبت میزارمش. ممنون که به من سرزدید و ناممنون که نظر ندادید!!!!
سلام. اشعار بسیار زیبایی اینجا گرد آمده. من خیلی خوشحالم که هنوز هستند افرادی که برای ادبیات فارسی و غنای شعر ایرانی تلاش می کنند. وبلاگ از ملک تا ملکوت در اولین جشنواره وبلاگ نویسی قرآنی در بخش شعر به عنوان نفر سوم برگزیده شد ولی من به حق شاعر نیستم و فقط شعر و ادبیات فارسی را دوست دارم. تلاش شما برای من قابل ستایش هست و امیدوارم که خداوند توفیقی به من دهد تا همواره به این خانه بیایم و به معنی واقعی کلمه از این همه هنر ادبیات فارسی لذت ببرم. از الطاف شما سپاسگزارم. در پناه خدا باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم/سلام وادب خدمت شما دوست عزیز از این که محبت فرمودی واز وبلاگ خودتون دیدن کردید ممنونم از شما /در ضمن مطلب خیلی قشنگی نوشته اید من که به نوبه خودم کلی استفاده بردم و دستتون درد نکنه .
وواقعیت هارا را بروی این صفحه نوشته ای /من هم با شما هم صدا و موافقم ای کاش کاشی وجود نداشت وهمه چی همدل و هم صدا و پاک بود /دست حق یارتان/یا زهرا
(کاش نگاه مائده به یک عروسک نمیموند/کاش توی قلب باباش دلهره فردا نبود)
سلام زیبا بود
ممنون که به حرم دل من سرزدید
سبز باشید
سلام/جمله ی آخری خیلی قشنگ بود/.../سبزباشی نازنین
اینهمه کاشکی واسه اینکه کاشکی نباشه!
باید ای دل! اندکی بهتر شویم.
یا نه اصلا آدمی دیگر شویم
از همین امروز هنگام نماز
با خدا قدری صمیمی تر شویم.
******
سلام.
شعر زیبایی بود.
خوشحال میشم به منم سری بزنید.
کاش میشد کاری کرد که ای کاش ها نبود ...
زیبا بود ..
چند بار خوندم
.. ممنون که لطف کردی و سر زدید ... خوشحالم کردید ...
همیشه موفق باشید
خدانگهدار
خوشگله اشعارت قشنگه ولی کاشکی خودت هم به لطافت شعرات بودی.
سلام آشیانه شعر به روز شد و در انتظار گرمی حضور دوستان
موفق وشاد باشید.
زندگی باید کرد و به عمق غم و بر اوج محبت باید دل خود راضی کرد ما همه رهگذر کوچه بودن هستیم با دل عاشق و شادان بگذر تا که امروزی هست!(ف.شیدا)
سلام
زیبا ترین متنی بود که تا حالا خونده بودم
آره ای کاش ؛ که واذه کاش نبود
عالی نوشتی
بازم بیا
یا علی
سلام
چقدر نوشته هات زیباست
جز تردید و ترس هیچ چیز نمی تواند میان انسان و بزرگترین آرمانها یا مرادهای دلش فاصله ایحاد کند. به محض اینکه آدمی بتواند بی هیچ دلهره ای آرزو کند هر آرزویی بی درنگ بر آورده خواهد شد.وفور نعمت همواره بر سر راه انسان است اما از طریق آرزو ایمان یا کلام به زبان آمده می تواند نمایان شود.
سلام برادرم حالت خوبه سلامتی عالیه
مونس شبهای تنهاییم شده تکه اکسی از گل ناز رخت
خیلی با حال بود داداشی...
سلام....نمی خوام در مورد خوشگلیو زیبایی نوشته حرفی بزنم که به اندازه ی کافی توو کامنتا هست.....
ولی........
شما خودتم ....باید یکی بخوای....وقتی ی گی کاشکی واژه ای به نام کاش توو واژه ها نبو یعنی اینکه این کلمه رو دوست نداری...اولین راه واسه یه موفقیت پاک کردن اون چیزایی هست که نمی خوایشون...ولی توو نوشته...تموم خطارو با خوده خوده کاش شروع کردی.....................
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد نه چون انسان که بد از رفتن همدم گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد
سلام مرسی که امدی موفق باشی
جالب بود
سلام خوبی؟خیلی قشنگ بود خیلیییییی
سلام ممنونم که اجازه دادین منتظر دلنوشته های زیبای شما هستم
موفق وشاد باشید
سلام.فوق العاده بود.ناب ناب ناب.شرمنده ازاینکه ضایع شدی
این هم بخاطر جبران اون...
همیشه در نوشته های من خدا حضور داشته است
چون خدا همچون دختر بچه کوچکی در درون من نفس می کشد
و در تمام نوشته های من ؛ شیطان هم حضور داشته است
چون شیطان همچون سوسکی سیاه با شاخک های دراز در درون تاریک های درون من لانه کرده است
دختر بچه کوچک از سوسک سیاه نمی ترسد ولی از آن بدش می آید
یکبار دختر کوچک درونی من به من گفت اگر آن سوسک نبود الان برای خودش خانمی شده بود
سوسک سیاه نفرت انگیز من از چاه های متعفن درونی خودم متولد شده است
و دختر بچه کوچک هم در بطن اندک خوبی هایی که دارم رشد می کند
من حامل خدا و شیطانم
و در تمامی کارها و حرف ها و نوشته هایم آثاری از این دو را به همراه دارم
دخترک زیبا و کوچک درونی من دستانی کوچک و لطیف با انگشتانی کشیده دارد
و چشمانی درشت و زلال و همیشه مرطوب
و من گاهی ناخواسته اذیتش می کنم
و او به جای گریه کردن سکوت می کند و نوازشم می کند
و من از این سکوت و نوازش او ؛ به گریه می افتم
و سوسک سیاه در لحظه های گریه من در ته عمیق ترین چاله هایی که نور را یارایی برای رسیدن به آنجا نیست مخفی می شود
و با کرک های زمخت پاهای کلفتش سعی می کند چاله را عمیق تر کند
دختر کوچک درونی من هیچگاه سوسک را نمی کشد
دختر کوچک درونی من نور را دوست دارد و من گاهی تمام دریچه ها را برویش می بندم
درون من گاهی شبیه سیاهچاله های متعفنی می شود که خودم هم از آن گریزانم
و گاهی دست های کوچک دختر بچه کوچک درونی من دریچه ها را باز می کند و من دوباره نفس می کشم
من حامل تمام خوبی ها و حامل تمام بدی هایم
دختر کوچک درونی من عاشق من است و من بیشتر اوقات او را از خود دور می کنم
دختر کوچک درونی من دوست دارد زودتر بزرگ شود و دست مرا بگیرد و با خودش ببرد به دشتی که تمام وسعتش سبز و لاجوردیست
و من گاهی فراموش می کنم که او برای بزرگ شدن به چیزهایی نیاز دارد
من همه چیز را می دانم و هیچ چیز را نمی فهمم
و این عمیقا تاسف بار است .
بهم سربزن.بای...باران...
سلام ممنون از شما
خیلی قشنگه شعراتون
موفق باشید
و تو آن جرعه آبی هستی
که غلامان به کبوتران دهند
ازان پیشتر
که کارد بر گلوگاهشان نهند.
ا-بامداد
سلام اگه اجازه بدین وبلاگ شما رو در پیوند هام اضافه کنم در صورت موافقت لطفا بمن خبر بدید ممنون میشم
سبز باشید و همیشه با این حس شاعرانه موفق
کاش میشد یه کاری کرد تا دیگه ایکاش ها نبود..کاش
سروده بسیار زیبا و دلنشینی بود
قلمتان پایدار احساستان جاری باد
موفق باشید