(هوالمحبوب)
شب بود
ماه پشت ابر بود
دارا بود و سارا بود
چشم دارا و سارا، سمت ستارهها بود
چشم مامان و بابا، به دارا و سارا بود
دارا ستاره میشمرد
سارا براش سبد برد
دارا ستاره میچید
سارا کمکم خوابش برد
صبح
شب بود
ماه پشت ابر بود
نه دارا بود نه سارا
چشم مامان و بابا
موند سمت آسمونها
(تقدیم به ستارههای کوچولوی فلسطین)
(هوالمحبوب)
یا من هو فی عهده وَفی
یا من هو فی وفائه قوی
یا من هو فی قوَته علی
یا من هو فی عُلُوِه قریب
یا من هو فی قُربِه لطیف
یا من هو فی لُطفِه شریف
یا من هو فی شَرفِه عزیز
یا من هو فی عِزِه عظیم
یا من هو فی عظمتِه مجید
یا من هو فی مَجدِه حمید
سبحانک یا لاالهالاانت، الغوث الغوث الغوث خلصنا منالنار یا رب
(هوالمحبوب)
دل من نمیاد که بگم تو بدی
ولی حتی یهبار سر بهم نزدی
تو که با یه نگاه دلا رو میبری
میشه این دل فرسودرم بخری؟
بهخدا حق من این همه جفا نیست
طفلکی دلم اینقدِ بیوفا نیست
اعتراف میکنم یه کارم گناهه
گناه از دلمه، مست اون نگاهه
دو سه سال پیش از این قصه اینجور نبود
دل من تنها بود ولی مهجور نبود
برق چشم سیات توو نگام خونه کرد
از نگام رد شدو تو دلم لونه کرد
اولش قصه رو خیلی ساده دیدم
تا اینکه یهروزی یه چیزی فهمیدم
یهجورایی دلم اسیرت شده بود
هی هواتو میکرد بیدلیل، زودبهزود
اما قصه همینجا تموم نمیشد
نمدونم اون همه مهربونی چی شد؟
وقتی من بهخودم اومدم که دیدم
انگاری که به آخر خط رسیدم
بهخدا بعد از اون دربدر شد دلم
اینجوری شد که اینجوری شد مشکلم
منصفانه بگو کار کیه گناه؟
دل ساده من؟ یا که چشم سیاه؟
اعتراض ندارم، حقمه بیکسی
عشق شاهزاده و سن بالای سی؟
حلالم کن که از عشق تو دم زدم
نازنین تو خوبی، میدونم، من بدم
میدونم که ازم جز بدی ندیدی
بگو روی همش یهجا خط کشیدی
التماسمو توو شعر من میبینی؟
الهی که هیچوقت درمونده نمونی
رفتی و خاطرات شیرینت جا موند
شخص ثالث بازم دوباره تنها موند
(هوالمحبوب)
سرمشقهای آب بابا یادمان رفت
رسم نوشتن با قلمها یادمان رفت
گلکردن لبخندهای همکلاسی
در یک نگاه ساده حتی یادمان رفت
ترس از معلم، حل تمرین، پای تخته
آن روزهای بیکلک را یادمان رفت
راه فرار از مشقهای زنگ اول
ایوای ننوشتیم آقا، یادمان رفت
آن لحظهها را آنقدر شوخی گرفتیم
جدیت تصمیم کبری یادمان رفت
شعر خدای مهربان را حفظ کردیم
یادش بهخیر، اما خدا را یادمان رفت
درسی که چوپان دروغگو داد خواندیم
زشتی کارش دیدیم اما یادمان رفت
از مادر عباس خواندیم و ولیکن
مهر و محبت را، صفا را یادمان رفت
فردا چهکاره میشوی؟ موضوع انشاء
ساده نوشتیم آنقدر تا یادمان رفت
گاو عمو با شاخ تیزش یادمان هست
اما تشکر از خدا را یادمان رفت
دیروز تکلیف آببابا بود و خط خورد
تکلیف فردا، نان و بابا یادمان رفت