شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

مستاصل

(هوالمحبوب)

عشق تو توو قلب من ریشه دوونده،‌ چه‌کنم؟

قلبم از عمق نگات یک چیزی خونده، چه‌کنم؟

بس که زل زدم به‌اون پنجره‌ها یواشکی

دیگه تو چشمای من رمق نمونده، چه‌کنم؟

التماس کردم به چشمام تا که بیدار بمونن

اومدی، خواب بودم این منو سوزونده، چه‌کنم؟

دست گذاشتم روی قلبم تا که آروم بگیره

ولی دست به‌یاد تو همونجا مونده،‌ چه‌کنم؟

سرزنش نکن منو چرا همش اینجا میام

ناز اون نگات منو اینجا کشونده‌، چه‌کنم؟

به‌خدا دلم می‌خواد بازم براش شعر بخونم

ولی اون شعرای قبلی‌مو نخونده، چه‌کنم؟

اگه اون محل نده جون خودم عیب نداره

نمدونم با این دل تنگ وامونده چه‌کنم

آخه اون هزار هزار عاشق دلباخته داره

شخص ثالث منم و از همه رونده، چه‌کنم؟

 

Emam Reza

 

 

نظرات 44 + ارسال نظر
نیمه ی ماه جمعه 24 آذر 1385 ساعت 09:48 ق.ظ http://www.fandoghi.blogfa.com

زیبا گفت:

سهراب گفتی:چشمها را باید شست......شستم ولی !
گفتی: جور دیگر باید دید.......دیدم ولی !
گفتی زیر باران باید رفت........رفتم ولی !
او نه چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاه دیگرم را...
هیچ کدام را ندید !!!!
فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:
دیوانه باران ندیده !

کم آوردم

سلاممممممممم
احوال شما؟
چه کنم دیگه دیر میام ولی مهم اینه که میام
میگما عجب اینجا عوض شده همه هم رو دست من بلند شدن کارشناس شدن :دی
پس اومدی تبریز . خیلی خیلی خوشحال شدم که خاطرات خوبی از اینجا برات مونده.
امیدوارم دفعه بعدی که میای صحیح و سالم بیای نه لت و پار :دی
آره درسته به اونجا میگن ایرداک. منم با اینکه این آقارو نمیشناسم ولی هر جا هست براش آرزوی موفقیت میکنم و سلامتی.
ما هم ارادت داریم به شخص ثالث و از لطفش ممنونیم.
مگه فرقی هم میکنه آدما کجایی باشن؟
عکسرو هم منم ندیدم اینجا
میبینم که اینگلیش هم پاسخ میدی تنکیو و این حرفا :دی
این دفعه دیگه زود اومدم ااااا
همینا دیگه
موفق باشی
تا بزودی انشالله .......

محدثه خسروی پنج‌شنبه 23 آذر 1385 ساعت 06:15 ق.ظ http://kalagh-mimanam.blogfa.com

سلام.
کار زیباییه.نسبت به ترانه ی قبلی که اینجا خوندمم خیلی قوی تره.
موفق تر باشید.

ممنون

هنگامه پنج‌شنبه 23 آذر 1385 ساعت 01:13 ق.ظ http://www.seniseviyorum.blogfa.com

معذرت اصلا متوجه عکس نشدم!!

نیمه ی ماه پنج‌شنبه 23 آذر 1385 ساعت 12:32 ق.ظ

همه ی داستانا یه جورایی واقعین ثالث جان...
خنده ی تلخ من از خنده غم انگیز تر است...
کارم از گریه گذشته است به آن می خندم!
...
خندیدند...آن دونفری که براشون نوشتم! دزدکی نبود ولی چه حس شیرینی داشتن که با علم اینکه اجازه ندارن پیش هم باشن بودن و چند لحظه با یه حلقه نزدیکتر از همیشه بودن!

نیمه ی ماه چهارشنبه 22 آذر 1385 ساعت 03:52 ب.ظ

مدرک جرم!
___________________________________________________
با هم قدم می زدیم که دور و ورمون شلوغ شد.
دستمو محکم تر گرفت و گفت: تو هیچی نگو,باشه,این انگشترم بنداز دست چپت...
انداختم.
دوتا ماشین پلیس , سه نفر پیاده شدن.
اولی_شما با هم چه نسبتی دارید؟
_نامزد هستیم.
دومی_ به به دروغم که میگین؟
_شما که هنوز فرق راست و دروغو نمی دونین...
سومی_بلبل زبون...می خواد حتما بعد از این قصه دماغ پینوکیو رو برامون تعریف کنه...مرتیکه دستشو ول کن! می بینه این همه آدم این جا واستاده ها...
_آدم؟جز من و نامزدم... تا دان
اولی_خفه شو!اینا تا دانشجو میشن فکر می کنن آدمم شدن.ببریدشون ببینم جلو ننه باباشونم این قدر زبون درازی می کنن. کیف دختره هم بگردید.
_دستتو بکش عوضی...
محکم زد خت سینش که دستش از دستم جدا شد و چند قدمی پرت شد عقب...
دومی_ کیفشو می خواستم خوش غیرت نه دستشو...اون مال تو!
با بغض برگشتم نگاش کردم, لبخند زد و ...
سومی_جناب سروان مدرک جرم!
چشم ز هم برنمی داشتیم...
اولی_چی پیدا کردین؟
دومی_یه شاخه گل رز...
سومی_حالا خدا می دونه ازش گرفته یا می خواست بهش بده!
حالا هردومون می خندیدیم...
.
.
.
دیشب چه شبی بود!!! شب پر عجبی بود!!!
...نظرت راجع به داستانای کوتام چیه؟ اینا فندقین!؟

چرا منفی. چرا از دید منفی. اگه هردوتون خندیدید چرا اولشو دزدکی شروع کردی:
... تو هیچی نگو باشه، این انگشترم بنداز دست چپت...
قهرمانای داستان میتونستن با هم صادق‌تر باشن.
به هرحال امیدوارم فقط یه داستان کوتاه باشه.

هنگامه چهارشنبه 22 آذر 1385 ساعت 02:28 ق.ظ

من از شعرت هیچی نگرفتم

واس کی گفته بودی؟

خوش به حالش

به خدا دلم میخواد بازم براش شعر بخونم
ولی اون شعرای قبلیمو نخونده چکنم؟
...
خوش به حال من که اجازه داده براش شعر بگم

ساحل چهارشنبه 22 آذر 1385 ساعت 02:24 ق.ظ http://sahel12.persianblog.com

سلام
از کی بود نیومدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مدل شعرات عوض شده............

یعنی خوب شده یا بد؟

نیمه ی ماه سه‌شنبه 21 آذر 1385 ساعت 03:37 ب.ظ

خانه ی دوست همین نزدیکی است...
منتها کسی در خانه نیست!!!

شایدم کسی پشت در نیست

باران سه‌شنبه 21 آذر 1385 ساعت 02:14 ب.ظ

سلام.
خانه دوست کجاست؟درفلق بود که پرسید سوار.آسمان مکثی کرد.دست شب شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید... .
تابعد...بای.
باران...می بارد.

خانه دوست کجاست؟؟؟
اگه انسان میتونست فقط همین یه سوال رو جواب بده...

قاصدک سه‌شنبه 21 آذر 1385 ساعت 11:55 ق.ظ http://trane.parsiblog.com

سلام.ازاینکه امدید.ممنونم.به نکته خوبی اشاره کردید .اتفاقا من هم بین کلمه قلب شکسته و دل شکسته تردید داشتم.و خوشحال مشدم اگه به نکات دیگری هم که در نظرتون بود اشاره می کردید.بازم به ترانه های شیشهای سر بزنید.با تشکر قاصدک

شکوت سه‌شنبه 21 آذر 1385 ساعت 07:54 ق.ظ http://shararehgolpayegani.blogfa.com

سلام من آپ کردم سر بزن

سمیرا دوشنبه 20 آذر 1385 ساعت 01:09 ب.ظ http://sisisisi.blogfa.com

سلام

خوب هستین. وقت ندارم الان وبلاگتونو بخونم اگه خواستین اجازه لینک بدین همیشه بیام پیشتون

راستی منم همشهریتونم ها

بای تا های

همش یه طرف اون آخرش خیلی ذوق زدم کرد. فقط نفهمیدم کجایی هستیم

سلاممممم
به به چه پرسش پاسخیه اینجااااااااااااا
میگم حالا نمیخوای بگی شخص ثالث کیه؟
به این کامنتدونیت هم بگو کم کامنتای منو بخوره هی مینویسم سند نمیکنه
تا بزودی....

سلام
شما هم خوش اومدی

باران دوشنبه 20 آذر 1385 ساعت 11:42 ق.ظ

سلام.مثل همیشه عالی بود.اومدی خواب بودم این منو سوزونده چه کنم؟؟؟؟؟
یه خواب خوب دیدم.فقط خداکنه تعبیرش همونی باشه که من توی ذهنم بهش رسیدم.دعام کن.
باران...خالصانه می بارد.
تابعد.بای... .

انشاالله خیره. باشه

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین یکشنبه 19 آذر 1385 ساعت 08:23 ب.ظ http://rue.blogsky.com

قاصدکی از راه رسید
خبری از تو نداشت

پرپرش کردم بی رحمانه
تا عبرتی باشد برای
قاصدکهای فرداها ...

اگه یه روز یه قاصدکی از راه برسه و حتی برای من خبری نداشته باشه. ناز و نوازشش میکنم. غبار راهو ازش میگیرم. دوباره میسپرمش به نسیم. چون میدونم یکی منتظرشه...

قاصدک یکشنبه 19 آذر 1385 ساعت 06:12 ب.ظ http://trane.parsiblog.com

سلام . شعر زیبایی بود.موفق باشی.در ضمن اپم و منتظر نظر شما.

سلام. ممنون. کارتونو دیدم. یه نظر اصلاحی هم گذاشتم

نجمه یکشنبه 19 آذر 1385 ساعت 02:18 ب.ظ http://www.sadebegooyam.com

سلام
سرزنش نکن منو چرا همش اینجا میام
ناز اون نگات منو اینجا کشونده چه کنم

ولی دلم تنگ شده دوباره
شاد باشی از ظهور مولا
یا علی

بخدا دلم میخواد بازم براش شعر بخونم
ولی اون شعرای قبلیمو نخونده. چکنم
انشاالله

سحر شنبه 18 آذر 1385 ساعت 07:49 ب.ظ

نیمه ی ماه شنبه 18 آذر 1385 ساعت 06:14 ب.ظ http://www.fandoghi.blogfa.com

یعنی منظورت اینه که در هر صورت ؛نیمه ی ماهی؛ نبود!؟
....ولی گاهی هم بی جواب می مونم...گاهی...خیلی وقتا...
اگه ما این قیدا رو نداشتیم من چه کار می کردم؟
زیبا ترین صدا برای هرکس شنیدن نام خود اوست از زبان دیگرا... این نعمت رو از خودت دریغ نکن ثالث جان!

این دفه اولشو نفهمیدم. ولی آخرشو خوب اومدی

نیمه ی ماه شنبه 18 آذر 1385 ساعت 05:22 ب.ظ http://www.fandoghi.blogfa.com

عب نداره...نیمه ی ماه خودش می نویسه خودش جواب میده...به روزم شایدم به شب!

حداقل حسنش اینه که میدونی هیچوقت بیجواب نمیمونی

حمیده جانزمینی جمعه 17 آذر 1385 ساعت 01:33 ب.ظ http://bagheyaghoot.blogfa.com

التماس کردم به چشمام تا که بیدار بمونن

اومدی، خواب بودم این منو سوزونده، چه‌کنم؟

ترانه ی قشنگی بود.به دلم نشست.موفق باشید.من به روزم.....

ممنون
کار جدید تونو دیدم. واقعا قشنگ بود.

هیلدا جمعه 17 آذر 1385 ساعت 02:17 ق.ظ

سلام..
خیلی خوشحالم که به تموم کامنتا جواب میدی!...این یهحس ارتباطی خیلی قوی بین خوانند های وبلاگو نویسنده ی وبلاگ ایجاد میکنه!...

بعدم این که.....پنج شنبه تموم شدو آپ نکردی!....یا تاخیر داری!...یا غیبت می خوری!.....چه خبره؟!....مشروط میشیاااااا

خانم اجازه
از معلمم یاد گرفتم
قول میدم تاخیرامو جبران کنم

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین پنج‌شنبه 16 آذر 1385 ساعت 09:47 ب.ظ http://rue.blogsky.com

بنامدر شبی از شب ها خدا را دیدم که در حال بازرسی پرونده ها بود یکی را بر داشت و رو به من گفت : آدم کشتی؟ گفتم تو مرا قاتل کردی. گفت دزدی کردی؟گفتم تو مرا محتاج کردی گفت در کوچه نیمه شب با کسی سخن گفتی؟ گفتم تو مرا عاشق کردی پس از اندکی سکوت گفت تو تنها بنده ای هستی که حقیقت زندگی را در یافتی. . .

اگه واقعا حقیقت زندگی رو دریافته باشی...

نیمه ی ماه پنج‌شنبه 16 آذر 1385 ساعت 03:04 ب.ظ http://www.fandoghi.blogfa.com

اگه به باطل کردنه که:
خداوندا چرا دل آفریدی
چرا سیمای خوشگل آفریدی
اگه عاشق شدن جرم و گناهه
چرا این عشق باطل آفریدی
.
.
.

زیبا گفت:
چه اندوه بار است
بزرگ می شویم
که بمیریم!

و میمیریم تا ببینیمش و بهش برسیم. به این میگن تکامل

نیمه ی ماه پنج‌شنبه 16 آذر 1385 ساعت 03:01 ب.ظ http://www.fandoghi.blogfa.com

همه ی اینا مهمه مرد! پس برای چی نام بعضی ها وقتی در خاکند هم روی زبان هاست...
از نگفتنت پیداست نخواستنت ..ولی من همان ها را که گفتم به همراه خاطره ای تلخ که از کلامت هویداست می خواهم..که می دانم می دانی نمی دهی!ولی شناسنامه اینه!

ببین اون آخرشو نفهمیدم چی شد بالاخره

مریم پنج‌شنبه 16 آذر 1385 ساعت 12:35 ق.ظ http://bito-hargez.blogsky.com

توی دنیایی که همش رو به فناست
من فقط یه دل دارم اونم مال امام رضاست


شعرت خیلی قشنگ بود
برای منهم دعا کن.
این روزها خیلی به دعا احتیاج دارم

شاد باشی

انشاالله اینجوری باشه

نیمه ی ماه چهارشنبه 15 آذر 1385 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.fandoghi.blogfa.com

اگه این شناسنامه ی کامله...پس شناسنامه ی ماها فوق پرفکته...شایدم بعضی چیزا رو اضه توش نوشتن ...مثلا : نام و نام خانوادگی و نام پدر مادر و بعضا نام بچه و محل تولد .شماره شناسنامه و...
آره بابا ...باید بیان از تو شناسنامه نویسی رو یاد بگیرن این ثبت احوالی های بیکار...حداقل اون کلمه ی کاملو بردار ثالث جان...

ببین الان توو ذهنم اومد: وقتی میذارنمون توو قبر، همین یه ذره رو هم باطل میکنن. نه اسم مهمه. نه فامیل و نه هیچ چیز دیگه

هیلدا چهارشنبه 15 آذر 1385 ساعت 10:04 ب.ظ

اجازه آقا...؟...
اون کامنتی که گفته بودم نیومده اومده بود!...

میشه گفت اغلب قضاوتای روزمرمون همین‌جوریه. ولی معمولا یا خیلی دیر متوجه میشیم اشتباه کردیم یا اصلا متوجه نمیشیم.
البته مورد شما حاد نیست.

مولانا چهارشنبه 15 آذر 1385 ساعت 06:44 ب.ظ

سلام . لذت بردم. دست شما درد نکنه

یا بیحوصله شدی. یا دلخوری. پیامت خیلی کوتاه بود

نیمه ی ماه سه‌شنبه 14 آذر 1385 ساعت 04:29 ب.ظ http://www.fandoghi.blogfa.com

دویاره اضافه کردم...
با شیرینی لبانت مرا نوچ می کنی...

اومدم خوندمش
دوبیتی قشنگی بود

سحر دوشنبه 13 آذر 1385 ساعت 10:29 ب.ظ

معلومه کجایی
دیگه سر نمیزنی؟

دنبال خودم میگردم

rahgzar دوشنبه 13 آذر 1385 ساعت 02:08 ب.ظ http://diba122.blogfa.com

har chi fekr mikonam nemidonam az chi benevisam omidvaram dobare betonam be jame shoma bepyvandam

سلام
مطالبی که قبلا نوشتی هنوز کم‌نظیر شایدم بی‌نظیره. منم منتظرم تا زودتر دوباره دست به قلم شی.
سربلند باشی.

هیلدا یکشنبه 12 آذر 1385 ساعت 09:46 ب.ظ

اجازه آقا؟
....
منم یه کامنت داده بودم..کامنتم نیومده!....به این میگن ...ته بدشانسی....

خدا کنه تهش بدشانسی این باشه!

محمدزاده یکشنبه 12 آذر 1385 ساعت 03:49 ب.ظ http://hozour.ir

میلاد هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) مبارک باد.
منتظر حضورتان هستم
موفق باشید

انشاءالله و بر شما
وبلاگتو ارزشی خالصه موفق باشید

هیلدا شنبه 11 آذر 1385 ساعت 11:02 ب.ظ

جدی گفتم..!....به قول مامانم:...آدم تعریفا رو مثل انتقادا با جون دل قبول می کنه!....
محمد مهدی رو ببوس....(یهویی توو یادم اومد)

قبلا هم گفتم قدر مامانتو بدون. حرفاش حکیمانس.

آرزو شنبه 11 آذر 1385 ساعت 06:20 ب.ظ http://azareman.blogfa.com

نه از شما دلخور نسیتم.
موفق باشید.

شما هم موفق باشید

نجمه شنبه 11 آذر 1385 ساعت 05:25 ب.ظ http://www.sadebegooyam.com

سلام

دنیا بدون تو رضا از خونمون کوچیکتره
وا نمی شه دلم آقا با صد هزارتا پنجره
بسه که به مشهد اومد جاده‌ها باهام رفیق شدن
چرا نمی‌رسن به تو ثانیه‌ها دقیق شدن
در شب میلاد شما با دلی ناشاد اومدم
طناب به گردن کنار پنجره فولاد اومدم
کاش که می گفتی خونه ام یه حجره تو صحن طلاست
داد میزدم آی آدما صاحب خونم امام رضاست
امشب فضا پر است ز غوغای یاسمن
نور است و رازقی و گل سرخ و نسترن
رقص جنون بید و صدای ستاره‌ها
حاکیست از دمیدن نوغنچه در چمن

تو فکرتون هستم
شاد باشی از ظهور مولا
یاعلی

حرف دله بقیش بیخیال. خدا قبول کنه
لکل بیت بیت

عسل شنبه 11 آذر 1385 ساعت 07:29 ق.ظ http://friskyasal.blogfa.com/

سلام

واقعا عالی بود

بارها خوندمش.........

نغمه شاکری شنبه 11 آذر 1385 ساعت 02:49 ق.ظ http://parchinkhiyal.blogfa.com

سلام
با کاری تازه به روزم و منتظر شما
موفق باشید

نیمه ی ماه جمعه 10 آذر 1385 ساعت 09:05 ق.ظ http://www.fandoghi.blogfa.com

سلام...نمی خوام فنی بررسیش کنم ثالث جان..آخه اونجوری می زنم داغونش می کنم!
ولی.دلی بود به دل نشست حسابی.راست میگی یه چیزی تو همون مایه ها بود...

کاش داغونش میکردی تا میفهمیدم کجاش ضعیف بود

بارن پنج‌شنبه 9 آذر 1385 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام شخص ثالث.امیدوارم که خوب باشی.خیلی خیلی خیلی قشنگ بود.آخرین متنت رو میگم.
تابعد...باران...
بای

این همه لطف!

هیلدا پنج‌شنبه 9 آذر 1385 ساعت 02:12 ب.ظ

ببین خیلی قشنگ بووووووووووووووووووووووووووووووود.........باور کن همیشه می گفتم قشنگه...ولی این واقعن قشنگ بود!....شاید به خاطر این که به حال و هوای الان من می خورد انقدر به دلم نشست....ولی خیلی باحاااال بود!.......خیییلی....بازم مرسی....

باور کنید از خجالت آب شدم

ترانه هایم برای تو پنج‌شنبه 9 آذر 1385 ساعت 12:06 ب.ظ

سلام
براوو خیلی قشنگ بود
موفق باشی

تنکیو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد