شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

دلم گرفته

(هوالمحبوب)

گفت: دلم گرفته.

گفتم: چرا؟

گفت: نمیدونم.

گفتم: این روزا فصل شکفتن و باز شدنه.

گفت: باور نمیکنی؟

گفتم: چرا.

گفتم: به نظرت اگه یه غنچه رو که میخواد باز شه، دورشو با بند بپیچی، میتونه باز شه؟

گفت: خوب که چی؟ معلومه که نه.

گفتم: قبول داری این روزا که همه چیز دنیا میخواد بشکفه و باز شه، دل من و تو هم میخواد باز شه، میخواد بشکفه، میخواد قشنگ بشه، میخواد قشنگیاش دیده بشه، میخواد ...؟

هردومون ساکت شدیم...

گفت: یعنی میگی تقصیر خودمه؟ ولی آخه کدوم بند؟

گفتم: اگه یه خورده فکر کنی پیداش میکنی. اگه پیداش کنی میتونی بفهمی چجوری میشه بازش کرد. اگه بازش کنی دلتم  باز میشه و میتونی قشنگیاشو ببینی. اگه قشنگیاشو دیدی برا دل منم دعا کن چون این روزا بدجوری دلم گرفته...

صد دفه گفتم به خودم، آسته بیا آسته برو، دل به این و به اون نده

تا پر پرواز نداری، جوجه کبوتر دلو، به اوج آسمون نده

همت رفتن نداری، قول و قرار همراهی، ازش نگیر به اون نده

طاقت دوری نداری، با اون چشات چشمای مشکیشو به دل نشون نده

دل خونه فرشته‌هاست، هرکی به‌جز فرشته بود، با چوب بزن امون نده

این خونه بلوری رو، می‌خوای ترک برنداره، تو بازیات تکون نده

دلی که مثل یک گُله، می‌خوای که شاداب بمونه، به‌غیر باغبون نده

حرف دل از دل پا می‌شه، می‌خوای که بشنوی، تو گوش به‌حرف دیگرون نده

اصلاً بذار ساده بگم، دلو به هیچ کسی به‌جز خدای مهربون  نده

نظرات 30 + ارسال نظر
ابوالفضل سنگ تراشان سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 08:09 ق.ظ http://www.hamdardi.net

سلام
موجب افتخاره که من در میان عزیزانی همچون شما زندگی می کنم.
واقعا وبلاگ پر محتوایی هست. وقتی درونش به مطالعه مشغول می شوی از خود بیخود میشی.
با اجازه شما بنده مطلب و شعرتون را با عنوان دلم گرفته را در تالار گفتگوی همدردی قرار می دهم البته با ذکر منبع و لینک مستقیم.
ای کاش اعضاء تالار گفتمان همدردی هم می توانستند شما را در کنار خودشون داشته باشند.
مایه افتخار است که از دلنوشته های شما در انجمن های همدردی بهره مند گردیم.
این انجمن در خصوص مشاوره ازدواج - مشاوره خانواده - تربیت کودک - آرامش انسان و مهارتهای زندگی و همیچنی ادبیات و .... می باشد.
قدوم سبزتان را به انتظار می نشینیم.

محمود جمعه 1 تیر 1386 ساعت 07:55 ب.ظ http://a.blogsky.com

رسول خدا (ص) می فرماید:ددرمعراج ملکی را دیدم که هزارهزار(یعنی یک ملیون )دست دارد وهر دستی هزارهزارانگشت داردوهرانگشتی هزارهزاربند دارد.آن ملک گفت من حساب دانه های قطرات باران را می دانم که چندتادر دریا وچند تادر صحرا می بارد.ولی حسابی است که مناز محاسبه ی آن اجزم .رسول خدا فرمود:چیست؟عرض کرد:هرگاه جماعتی از امت توبا هم باشندوبا هم بر تو صلوات بفرستند،من از محاسبه ی صواب صلوات عاجزم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

باران چهارشنبه 12 اردیبهشت 1386 ساعت 02:31 ب.ظ

سلام.روز خوش
خیلی کاراکردم که ازاین خستگی .کم آوردنا .تو راه موندنا دوربشم.اما بعضی وقتها اززمین وزمان برات می باره.
می مونی که باید چی کارکنی؟جالب تر اینجاست که فقط خودتی وخودت.قبول داری؟؟
یه جورایی سخته !!! نمیشه تمرکز کرد.نمیشه راه رو پیداکرد.نمیشه هیچ کاری کرد.انقدرباید صبرکنی وسکوت کنی که ... خستگی ها بیشترمیشه.
اما بازهم فکر کردن به تنها چیزی که باعث میشه بمونم وادامه بدم آرومم میکنه.
دل خسته تر از آنم که بمیرم...
پیروزوموفق باشی.
ارداتمند همیشگی ...
باران...

وقتی شروع با سلام باشه و ادامش با آرزوی روز خوش، میشه قشنگ بویای خوشی رو حس کرد.
نمیدونم وقتشو داری این خاطره رو بخونی یا نه. قبلا برا یکی دیگه که خیلی برام عزیزه تعریفش کردم. اولین بار بود که از محیط خونه زده بودم بیرون. نه مثل خیلی از جوونای حالایی فرار کرده باشما، نه. اون روزا یه دیو وحشی بدجوری خونمونو، خونه من و تورو مورد هجوم قرار داده بود. منم مثل خیلی از جوونای اون موقع (مثل داش مجید) زدم به دفاع. هنوز ۱۶ سالم نشده بود. شب اولی که یه کمین رو توو شلمچه بهم سپردن مثل الان تو خودم بودم و خودم. راستش برا من که هنوز تازه اول دبیرستانو تموم کرده بودم تازه قبل از اینکه برم کمین چندتا از دوستامو همون اول بسم‌الله از دست دادم یه خورده (روم نمیشه ولی خوب یه خورده بیشتر از یه خورده) برام سخت و تا حدودی ترسناک بود. طبیعی هم بود. خطر هر لحظه باهام بود. اینکه چجوری اون شبو سر کردم بماند. روبروی کمینی که توش مستقر بودم یه کانال بود. گرگ و میش هوا که شد یه دفه یه چیزی داخل کانال نظرمو جلب کرد. (نترس عراقی نبود). خوب که نگاه کردم دیدم یه بچه قورباقه کوچولو داره ورجه و وورجه کنون میره سمت رود (اروند). خوب که نگاه کردم دیدم چندتای دیگه هم هست. مامانشون گفته بود هوا که روشن شد برگردید خونه (خوب نیست قورباقه روزو بیرون از خونه بمونه). بهم نخندی ولی باورت میشه کلی با دیدن اون بچه قورباقه‌ها حال کردم و اصلا کلی روحیم عوض شد. با خودم فکر میکردم توو این همه هیاهو و انفجار و آتش و دود یه دنیای دیگه هم هست که ساکنینش بیخیال این چیزا دارن زندگی میکنن...
بگذریم یه خورده دور و برتو خوب نگاه میکنی میبینی بچه قورباقه‌هایی توو زندگیت هستن که میتونن روحیتو عوض کنن. اینکه نوشتی نمیشه تمرکز کرد برام خیلی جالب بود. جزو معدود آدمایی هستی که لااقل میدونی باید تمرکز کرد. ولی من میگم میشه. بازم سعی کن. اول صبح که نمازتو خوندی به خودت بگو میشه. حتما من امروز آدم موفقیم. امتحان کن. به همین سادگی.
ببین اگه خواستی بری سمت (زبونم لال) خودکشی خبرم کن. یه نفر که همیشه حوصلش سرمیرفت قبلا چندتا راه خودکشی بهم یاد داده...
منتظرم.

باران سه‌شنبه 11 اردیبهشت 1386 ساعت 02:11 ب.ظ

سلام.امیدوارم حالت خوب باشه؟بازحمتای ما؟؟؟
شرمنده ازاینکه دیرسرمیزنم ولی همیشه ارادت دارم
یه سوال؟؟؟
وقتی نمیدونی چی کاربایدکنی؛چی کارباید بکنی؟؟؟؟؟
تومیدونی؟؟؟؟
توروخدا خیلی برام دعاکن.خیلی کم آوردم.دعام کن.
تابعد ....
اگه بودم...
باران...خسته ازباریدن...

سلام
از یکی که میدونه میپرسم.
دعا میکنم خدا اونی رو که وقتی نمیدونی چکار باید بکنی، میدونه چکار باید بکنی بهت نشون بده.
(اگه بودمت) خیلی قشنگه. یعنی هر آن ممکنه نباشیم. یعنی اگه خدا بخواد. یعنی همه کارا به خواست و اراده خداس. یعنی آرامش تمام چون خدا همه کارا رو ردیف میکنه.
وقتی بارون از ابر جدا میشه و شیرجه میره سمت زمینی که خاکیه اگه توو سبزه‌زار بیاد پایین و با هر قطرش شقایقو قلقلک بده، اگه رو صورت دخترک بهار بشینه و گل صورتشو شبنمی کنه اصلا خسته نمیشه.
باران عزیز ببین کجایی و چرا خسته؟؟؟
بازم سر بزن.

علی دوشنبه 10 اردیبهشت 1386 ساعت 01:27 ب.ظ http://a

سلام حضرت عباس

ما مخلصیم

سلام
معمولا مخلصین مدعی نیستن.
ما بیشتر حاج‌علی.

سمیرا دوشنبه 10 اردیبهشت 1386 ساعت 11:32 ق.ظ

تصوری داشتم

خیال کردم که در ساحل دریا با خدا قدم میزنم

در آسمان تصویری از زندگی خود دیدم

همه جا دو ردّ پا بود

یکی از آن من و یکی جای پای خدا بود

وقتی در آخرین تصویر زندگیم به روی شنها نگاه می کردم

دیدم که فقط یک ردّ پا میبینم

دریافتم که اینها در سخت ترین مواقع زندگیم بوده است

برای رفع ابهام از خدا پرسیدم:

خدایا فرمودی که اگر به تو ایمان آورم هرگز تنهایم نخواهی گذاشت

چرا در سخت ترین مواقع زندگی ردّ پایی از تو نمیبینم؟

چرا در آن اوقات رهایم کردی؟

فرمود:

فرزند عزیزم‌.... تو را دوست دارم و هرگز تنهایت نگذاشته و نخواهم گذاشت

اگر در سخت ترین اوقات فقط یک ردّ پا میبینی

آن ردّ پای من است که تو را به دوش کشیده ام.



خدایا فراموشمون نکن

هرچند مفهوم قشنگ و پرمحتوایی به قلم کشیده شده ولی قالب یه نقصایی داره:
(فرزند عزیزم)!!! لم یلد. شاید عبارت (بنده من) خیلی دلنوازتر بود.
یا آن رد پای من است که تو را از آن گذرگاه (عبور داده‌آم). به نظر من رساتر از (به دوش کشیده‌ام) بود.
ولی منم تقریبا به همون اندازه‌ای که شما از مفهمومش لذت بردی لذت بردم.

مژگانبانو شنبه 8 اردیبهشت 1386 ساعت 03:44 ب.ظ http://mojganbanoo.persiabnlgo.com

به قول شاعر در این بهار
می زند جوش پریزاد از ریاحین بوستان
کاروان در کاروان یوسف به بازار آمده است

در حد یه شعر قشنگترین تعبیریه که میشه برای بهار بکار برد. ولی یه ایراد داره. یوسف فقط یکیه

سمیرا شنبه 8 اردیبهشت 1386 ساعت 11:27 ق.ظ

سلام < یه سلام داغ داغ داغ واسه همشهری نازنینم

وای نمیدونی وقتی کامنتتو خوندم چه حالی شدم. میدونی چیه؟ من همیشه از همه خواستم این دعا رو برام بکنن: الهی عاقبت به خیر بشی. ممنونم همشهری. این بهترین دعاییه که ر کسی می تونه واسه من بکنه. بهترین دعا

می دونم که خدا خیلی دوست داره . هم تو رو هم منو. و اینو هم میدونم که تو از بنده های خوب خدایی پس دعات برآورده میشه. ممنونم. ممنونم. ممنونم.

به خاطر همه مهربونیات ممنونم.

ایشالا همیشه پیروز و موفق باشی

ژ خاد دخازم که سربلند بوی( کردی گفتم تونستی بخونی؟)

فدای مهربونیت

سلام
الهی عاقبت بخیر شی.
از او آخر کامنتت واقعا حال کردم.

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین) پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1386 ساعت 10:07 ب.ظ http://rue.blogsky.com

امیدوارم دلت شاد باشه
شاد

و من امیدوارم شادیت از دل باشه

سمیرا پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1386 ساعت 05:36 ب.ظ

سلام همشهری

می دونی وقتی متنی که برات نوشتم می خونم چه حالی دارم؟

دلم می لرزه . ...

خدایا خودت می دونی هر وقت ازت چیزی می خوام تو رو به شش گوشه ی حسین فاطمه قسمت میدم. بازم از خودش می خوام وقتی اومدم پیشت بیاد و شفاعتم رو بکنه

خدایا تا منو نیامرزیدی از دنیا نبر

الهی آمین

سلام
زبونم قاصره دخترم. واقعا ممنونم از اینکه وبلاگ شخص ثالث رو با این مثنوی قشنگ متبرک کردی. من عقیدم اینه تا پشت پرده خبری نباشه اتفاقی از این دست نمیفته. به قول یه آدم خوب اینا همش هینته برای اینکه خطتمو گم نکنم.
بازم ممنونتم.

سمیرا پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1386 ساعت 05:31 ب.ظ

و اما بعد...
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت : آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
این که می بینید در شور است و شین
ذکر لالاییش بوده یا حسین
این که اینجا این چنین تنها شده
کام او با تربت من واشده
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
اسم من راز و نیازش بوده است
خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را به دوشش می کشید
پابرهنه در عزایم می دوید
اینکه اینکه در پیش شما گردیده بد
جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
روز تاسوعا به تن کرده کفن
نذر عباسم شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم
هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنهاشود
باعث خوشحالی اعدا شود
در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم
باز بالاتر به روز سرنوشت
می شود همسایه ی من در بهشت
آری آری هر که پابست من است
نامه ی اعمال او دست من است....

سمیرا پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1386 ساعت 05:12 ب.ظ

..........
خسته بودم هیچکس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد
هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت
نه شفیقی نه رفیقی نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست؟
آن یکی فریاد زد رب تو کیست؟
ای گنهکار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
دیگر آنجا عذرخواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هر کجا و دل فکار
می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
نور پیشانیش فوق کهکشان
بر سرش دستار سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار محجبین
از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتم این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه
صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده
....

محدثه خسروی پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1386 ساعت 06:22 ق.ظ http://kalagh-mimanam.blogfa.com

صد دفه گفتم به خودم، آسته بیا آسته برو، دل به این و به اون نده
تا پر پرواز نداری، جوجه کبوتر دلو، به اوج آسمون نده

سلام.
خیلی زیبا بود.بیان صمیمی و ساده ای داشت.
موفق تر باشید.

سلام
میدونم شما با یه دقت ادبی خاصی متنارو نگاه میکنید. بنابراین نظرتون لطفتون مایه امیدواریمه. شما هم موفق باشید.

سمیرا چهارشنبه 5 اردیبهشت 1386 ساعت 05:15 ب.ظ

سلام همشهری. خوبی؟

رد پات تو وبلاگم هست مرسی سر زدی

شعری که نوشتم نمیدونم مال کیه

خوش به حالت که هفته خوبی داشتی. ایشالا هر روز و هر لحظه خوش باشی

سلام
باور کن با پا نیومدم. با سر اومده بودم.
انشاالله هر روز و هر لحظه سربلند باشی.

سکوت سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1386 ساعت 01:11 ق.ظ http://shararehgolpayegani.blogfa.com

سلام رفیق.
دل منم این روزا بدجوری گرفته...
پر پرواز مهم نیست بپر...

سلام
قابل تامله...

مریم توفیقی دوشنبه 3 اردیبهشت 1386 ساعت 11:25 ب.ظ http://tofighee.persianblog.com

سلام . به روزم و منتظر

سلام
به‌روز باش و منتظر. مطمئن باش یه روز میاد و همه صداشو میشنون که میگه:
اناالمهدی

هیلدا یکشنبه 2 اردیبهشت 1386 ساعت 07:59 ب.ظ

سلام...
همه چیز یه حکمتی داره...من توو اون دنیا فرصت میخوام که برگردم اینجا...و تو توو اون دنیا چقدر خوشحالی......این فرق درد کشیدن تو با درد نکشیدنای جسمیه منه...خوش به حالت....

سلام
همه چیز یه حکمتی داره ... میدونی یه چیزی خیلی اذیتم میکنه:
... والعالمون کلهم هالکون الاالعاملون، والعاملون کلهم هالکون الاالمخلصون ...
گرفتی چی میخوام بگم؟

مریم توفیقی شنبه 1 اردیبهشت 1386 ساعت 11:44 ب.ظ http://tofighee.persianblog.com

سلام . دلی که برای خدا نباشه دل نیست

سلام
یه بار دیگه با هم بگیم:
د ل ی ک ه ب ر ا ی خ د ا ن ب ا ش ه د ل ن ی س ت.
حالا یه بار دیگه تکرارش کنیم:
دلی که برای خدا نباشه دل نیست

آیدا شنبه 1 اردیبهشت 1386 ساعت 01:59 ب.ظ

سلا ثالث جان... آقای عباس!!!
من هم جای تو بودم از این فیبت نگران می شدم...ممنونم... درگیر انتحاناتم و تا اواسط تیر احتمالا نمی تونم بیام... ممنون که فراموش نکردی و فراموش نمی کنم!
جمله ی آخرو خوندم که موافق نبودم! خدا دلو داده و دلبر و آفریده و دلدارو خلق کرده که همه ی مسولیت رو دوش خودش نباشه!
دعا کن که محتاجم...

سلام
مگه دل و دلبر و دلداده و دلدار مقوله‌های جدا از همن؟ مگه اینا جدای از دلدار مطلقن؟ من یقین دارم که نه. همشون جلوه‌های عشق به خودشن. میگی نه از روح‌الله بپرس.
کسی رو سراغ داری به دعا محتاج نباشه؟

سلام
چرا خودش یه ذره فکر نکرد تا بفهمه چه جوری میشه بازش کرد؟

سلام
خودش چرا یه ذره فکر نکردی تا بفهمی چه‌جوری میشه بازش کرد؟
میگه بندش از داخل بود، نمیدیدمش. فکر میکردم یکی از بیرون نگهش داشته.

تینا شنبه 1 اردیبهشت 1386 ساعت 10:48 ق.ظ http://www.tina100.blogfa.com

سلام من دوباره نوشتم منتظر حضورتونم

سلامی دوباره

رضا یویولی تنها شنبه 1 اردیبهشت 1386 ساعت 10:48 ق.ظ

عباس اقا خیلی با حال بود
عباس اقا تنبلی بد دردی به استا کریم بگو این یه قدمم خودش بیاد این بند دل بد جور گره خورده فقط به دست خودش باز میشه حکایت ما مثل ادم کم بینایی شده که تا وقتی عینک نزنه فکر مکنه دنیا همینیه که مبینه

عباس آقا خیلی باحال بود
او تنبلی را دوست نداشت
او وقتی استا کریم گفت یک قدم از تو ده قدم از من تمام همتش را میگذاشت تا یک قدم را بردارد.
او دلش میخواست بتواند گره‌های دور غنچه‌ها را باز کند
او برای دیدن خوبیها به عینک نیازی نداشت
...
تنبلی بد دردیه آقا رضا. به استا کریم بگو گره دور دل عباسو فقط خودت میتونی باز کنی. بگو عباسو بپا...

علی شنبه 1 اردیبهشت 1386 ساعت 10:46 ق.ظ http://www.alitoloeei.blogfa.com/

سلام حضرت عباس

دل که مال خدا نیست مال بنده خدانیست

سلام
و دلی که بند بنده خدا باشه دیگه بندگی خدا حالیش نیست.

سمیرا شنبه 1 اردیبهشت 1386 ساعت 10:22 ق.ظ

می دونی چه احساسیه وقتی دلت می گیره؟ فکر می کنی هیچکی نیست. فکر می کنی همه چی تموم شده. فکر می کنی دیگه راهی نمونده. اما همش اشتباهه . همه فکرات غلطه. چون اونی که ما رو آورده تو این دنیا خودش می دونه چه جوری درد دلامونو دوا کنه. قربون خدا بشم که اینقدر بزرگ و مهربونه.


خدا جونم یه کاری کن دل بنده هات هیچوقت نگیره

خدا جونم یه کاری کن اگه دلشون گرفت تو رو صدا بزنن

خدا جونم کاری کن آسمون دل هیچکس ابری نباشه

الهی آمین

نمیدونم چرا آخر نوشته‌هات تا بیت‌الاحزان منو برد؟؟

سمیرا شنبه 1 اردیبهشت 1386 ساعت 10:15 ق.ظ

دل من دیگه خطا نکن

با غریبه ها وفا نکن

زندگی رو باختی دل من

مردم و شناختی دل من

تا به کی سراپا حقیقتی

تا به کی خراب محبتی

زندگی رو باختی دل من

مردم و شناختی دل من

توی خون نشستی دل من

بی صدا شکستی دل من
...................

این خونه بلوری رو میخوای ترک برنداره توو بازیات تکون نده.
یه روز که حرف دل بود یه حرفی زدم خودم خیلی حال کردم. گفتم: دلو تا میتونی تمرین بده ولی هیچوقت بازیش نده...

سمیرا شنبه 1 اردیبهشت 1386 ساعت 10:12 ق.ظ

سلام همشهری

تو راست می گی. دل خونه ی خداست . من نمیدونم به چه اجازه ای اونو به کس دیگه ای دادم ولی حالا همه چی داره درست میشه. نذر کردم روزی چند دقیقه حتی اگه شده ۵ دقیقه برم امامزاده و با خودش خلوت کنم. حس می کنم ازش دور شدم ولی می خوام دوباره من بشم . یعنی می گی خدا قبول می کنه؟

اگه خدا بخواد وای چی میشه.......

سلام
در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است.
...
اگه دلتو بردی برا فروش در خونه خدا مطئن باش بهترین خریدار خودشه. اگه شکسته باشه با قیمت بالاتری ورش میداره. اگه فقط ترک برداشته باشه خیلی ماهرانه همش میزنه و به هم میچسبوندش که از اولش بهتر بشه. اگه دست دوم باشه بسته به اینکه قبلا دست کی بوده یه خورده قیمتش افت میکنه ولی بازم بهتر از جاهای دیگه ورش میداره. اگرم قبولش نکرد بدش به واسطه‌ها بهش بدن. بهترین واسطه هم سیدحسین هاشمیه. پسر حیدر پسر زهرا(س). همون جایی که میری خوبه.

مریم جمعه 31 فروردین 1386 ساعت 10:55 ب.ظ http://bito-hargez.blogsky.com

الهی به هر چه جز تو روی آوردم سر انجام به خاک فلاکت افتادم
و به هر کس جز تو دل بستم تنها ماندم
الهی : دست نیاز به جز تو بر کسی دراز کردم نیازمند تر برگشتم
و طلب عفو و بخشش جز تو از هر کسی کردم حقیر تر شدم .

الهی : لحظه ای ما را به حال خود وا مگذار

مولای یا مولای
انت العزیز و اناالذلیل
و هل یرحم الذلیل الا العزیز؟

مریم جمعه 31 فروردین 1386 ساعت 10:51 ب.ظ http://bito-hargez.blogsky.com

الهی آتش فراق داشتی ؛ با آتش دوزخ چکار داشتی ؟

اعدت للکافرین

هستیب جمعه 31 فروردین 1386 ساعت 10:39 ب.ظ http://hasti-67.blogfa.com

سلام عزیزم خوبی امیدوارم آسمون دلت آبی باشه
ممنون از حضورت
وب زیبا یی داری
موفق باشی

سلام
دلم میخواست وقتی که آسمون دل آفتابیه
کفترامو به عشق اون هوا کنم، اما نشد
دلم میخواست برای اینکه توو دلش راهم بده
قلبمو من نذر امام رضا(ع) کنم، اما نشد
...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین) جمعه 31 فروردین 1386 ساعت 10:34 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
ممنونم از اینکه سر زدی
زیبا نوشتی و همه حقیقت بود
آره فقط دل به اون باید بست که هیچ وقت تنهامون نمیذاره
دلت شاد

سلام
دل خونه خداست ... توو خونه خدا کسی رو جز خدا راه نده
اینجوری مطمئنم دلت از شادی مطلق پر میشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد