شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

اصالت

هوالمحبوب

اصالت

من بهش گفتم. بهش گفتم:
                 ارتباطتو با اصالت خودت حفظ کن
                                               اگه میخوای سقوط نکنی

نظرات 26 + ارسال نظر
تینا پنج‌شنبه 31 خرداد 1386 ساعت 06:10 ب.ظ http://redlife.blogsky.com/

این طرح واقعا فوق العاده ست .....این عکس هارو از چه منبعی در میارین؟؟؟من عاشق این جور طرح هام ...

میگم طرحی که اینقدر فوق العادس طراحش ببین چه محشره

علی پنج‌شنبه 27 اردیبهشت 1386 ساعت 01:35 ب.ظ http://alitoloeei.blogfa.com/

عباس جان سلام

از حضرت عباس چه خبر؟

سلام
شنیدم با تیر مشکشو پاره کردن. اومد با دستاش آبو حفظ کنه تا برسوندش به علی‌اصغر دستاشو بریدن. بعد با تیر زدن به چشای قشنگش. بعد عمود آهنین ...

دختر بهار پنج‌شنبه 27 اردیبهشت 1386 ساعت 12:05 ق.ظ http://www.dastanekootah.blogsky.com

پیدا کردن اصل کار خیلی سختیه ولی این شاید اولین قدم در راه فهمیدن خیلی چیزا تووی این دنیاست. . . بهش درست گفتی. . .

نمیدونم ولی شاید فرار کردن از اصل هم همونقدر سخت باشه.

آیدا چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 02:30 ب.ظ http://www.fandoghi.blogfa.com

وقتی سقوط کرد تنها نبود...خیلیا رو با خودش کشوند پایین!

به خاطر همینه همه باید مواظب باشیم حتی یه نفر هم سقوط نکنه. والا ...

سمیرا چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 10:26 ق.ظ

این ر وزا نفس کشیدن برام سخت شده همشهری. این روزا راه رفتن سخت شده. این روزا موندن سخت شده. این روزا آدم بودن سخت شده یعنی حداقل من یکی آدم نمیشم. این روزا حتی حرف زدن هم واسه من سخت شده. خیلی وقتا به زور یه حرفی می زنم. من همونیم که با پرحرفیام همیشه همه رو خسته می کردم. می گی اینجا چه خبره؟ می گی من دارم چیکار می کنم؟ دیشب دعا خوندم. دعای توسل. فکر کنم ساعت ۲ بعد از نصف شب بود. دعا کردم یه خواب خوب ببینم ولی بازم کابوس دیدم. من باید چیکار کنم؟ دیگه نایی نمونده. شنبه میرم مشهد. شاید امام رضا یه کاری برام بکنه. دلم هوای حرمشو کرده. می خوام یه شب تا صبح پیشش بمونم. یعنی می گی منو می طلبه؟ دعا کن همشهری. دعا کن اینجوری تموم نشم. امروز صبح یه سمت بدنم بی حس شده بود. ترسیدم. خیلی ترسیدم. یعنی می گی تو خواب سکته کردم؟ وای چقدر گریه دارم. چند روزه اشکام بند نمیان. چشام می سوزه....

خدایا خودت به دادم برس

سمیرا چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 10:12 ق.ظ

مهتابی اتاقم صاعقه می زند

و چشمانم باران می بارند , بهاری!

دستی تکان می دهی از سر عادت

و شاید کمی اجباری.

به سلامت اما...

این گونه خداحافظی نمی کنند!!!

پشت تکون دستا تپش یه قلبه. حتی اگه توو کمرنگی عادت محو شده باشه. مطمئن باش.

سمیرا چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 10:04 ق.ظ

یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد


بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم

..............

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

سمیرا چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 10:03 ق.ظ

کوه من

غصه چرا؟

برف ها را , خورشید

دود خاکستری ات را , یک باد

چهره ات را , باران

صبر کن , تا فردا

نفسی تازه کنی!!!!!!!!!!!!!!!!!

نفست را تازه کن. فردا خود از راه خواهد رسید.

شراره سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1386 ساعت 11:00 ق.ظ http://shararehgolpayegani.blogfa.com

سلام.
مثل همیشه خوب بود...

سلام
مثل همیشه؟ خدا کنه. خدا کنه.

نگین دوشنبه 24 اردیبهشت 1386 ساعت 10:43 ب.ظ http://neginweb.mihanblog.com

گاه باورهای قدیم فرصت های تازه را از ما دریغ میکنند.خودت را رها کن.میشود سقوط به اوج را تجربه کرد.

*****
سلام
ممنون که به یاد نگین و نوشته هاش بودین...
نگین دوباره به روز شد با "برگ آخر"
منتظر حضور سبزتون هستم.

کاش میشد این جمله‌ای رو که نوشتی با نگاه مثبت ببینم ولی نمیشه. از هر طرف نگاهش میکنم مشکل داره. باورهای قدیم فرصت جدیدو از ما نمیگیره. بی‌باوریه که سد هر پذیرش جدیدی میشه. تحجر با باور خیلی راهه‌ها!!! سقوط به اوج یه توهم بیش نیست. برای رسیدن به اوج باید پرواز کنی و برای پرواز باید پر پرواز داشته باشی.
...
سلام
خاطره اولین باری که وبلاگ نگین رو دیدم از یادم نمیره. نگین پلی شد بین شخص ثالث و مردان سبز ۸سال دفاع مقدس. همیشه سبز باشید.

سمیرا دوشنبه 24 اردیبهشت 1386 ساعت 05:20 ب.ظ http://www.tomalemani.blogfa.com

سلام همشهری. سمیرا دوباره اومده . این دفعه خسته تر و داغون تر از همیشه. یه سر بزن اگه دوست داری.

خوش باشی

بای

سلام
اگه خسته‌تر و داغون‌تری شاید بهتر باشه با یه خورده استراحت بیشتر فکر کنی. بعد شروع کنی.

قاصدک دوشنبه 24 اردیبهشت 1386 ساعت 02:05 ب.ظ http://www.traneha.com

سلام دوست من.ادرس ترانه های شیشه ایی تغییر کرد .خوشحال میشم بازم ببینمت

سلام
این روزا نشونی خیلی چیزا دائم تغییر میکنه. اگه تونستیم توو این تغییرات نشونی رو گم نکنیم مسلما ترانه‌های شیشه‌ایمون ترک بر نمیدارن. حتما.

روشنک یکشنبه 23 اردیبهشت 1386 ساعت 03:47 ب.ظ http://www.navayegaribane.blogfa.com

عکس و نوشته چقدر گویای هم بودن
حتما لازمه اینو به یکی بگم
-------
برا بعضیا اصلا سقوط کردن مهم نیست چه برسه به حفظ اصالت

سلام
خیلی وقتا خیلی چیزا گویای خیلی چیزاس. فقط نمیدونم چرا بعضی وقتا بعضی چیزا برا بعضی آدما اهمیت نداره.

سمیرا شنبه 22 اردیبهشت 1386 ساعت 05:36 ب.ظ

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است.....

نمیدونم شاید همین روزا بوده... گفت علی‌جان شنیدم مردم مدینه بهت سلام نمیکنن؟؟؟ گفت نه زهراجان سلاممو جواب نمیدن!!!

سمیرا شنبه 22 اردیبهشت 1386 ساعت 05:35 ب.ظ

آخه چرا خالی میبندی همشهری

باران شنبه 22 اردیبهشت 1386 ساعت 02:58 ب.ظ

سلام.راست میگی.خیلی وقتها خیلی ازدوستیها دوستی نیست.به نظرمن فقط یه سوءاستفاده است.حالا به هرنحوی.دوستیها به حدی بی رمق وکمرنگ شده که بعضی وقتها ازتصویری هم که توی آینه می بینی می ترسی.میگی شاید اینهم یه جوردیگه است.تو دنیا فقط یه دوست خوب باید پیدابشه.شاید بخاطرش مجبور باشی تمام عمرت رو دنبالش بگردی.ولی مطمئن باش که پیداش می کنی.راستی درمورد نوشته جدیدت.پنجشنبه بایکی ازدوستا توی ماشین داشتیم یه آهنگ گوش می کردیم.لهجه خیلی مذخرفی داشت.ازهمه زبونا توش پیدا میکردی.ازم پرسید میدونی کجایی داره میخونه؟؟گفتم :نه!!!گفت ما باهاش بدیم.دیدم به آمریکایی نمیخوره.فکرم به جای دیگه ای نرسید.خودش گفت :اسرائیلی.خنده ام گرفت.چون زبون خاصی نداشت.ازم پرسید چرا می خندی؟؟؟گفتم دلم براشون میسوزه.چون ملیت ندارند.وقتی یه کم بهش فکر کرد اون هم خندید .
کاش بخاطر یه ذره مردونگی خیلی ازکارهارو نمی کردیم.
پیروز باشی.
باران.................حرف ناگقته زیاددارد..........

سلام
کاش کتاب قصه لیلی و مجنون نمیسوخت.. کاشکی عشق قربونی توی خیابونا نبود... کاش یه بار وقت بذاریم روو آینه دسمال بکشیم.. کاش روی برگای شمعدونی دود سیا نبود
...
قبول دارم اگه تموم عمرو هم بدی تا یه دوست واقعی بگیری می‌ارزه. ولی من مطمئنم اگه یه قدم بی‌غل و غش به سمتش برداری بدون اینکه حدیثی اشاره‌ای ایمایی چیزی در میون باشه اون هم یه قدم شایدم ده قدم به سمت تو برمیداره. خودش اینو گفته. جواب کامنت خانم محبوب رو بخون.
...
واقعا خوشحالم. از ته دل. خوشحالم توو کشوری زندگی میکنم که جوونش این‌جوری فکر میکنه. خدا انشاالله عاقبت بخیرت کنه.
...
تموم حرفای ناگفته رو اگه چند برابر کنی و به اون دوستت بگی که داره دنبالت میگرده مطمئن باش همشو میشینه گوش میده. اینم خودش گفت: و هوالسمیع العلیم

محبوب جمعه 21 اردیبهشت 1386 ساعت 10:45 ق.ظ http://chalice.blogsky.com/

هو المحبوب رو خیلی دوست دارم .باید سر فرصت ارشیو رو زیر رو کنم :)

خوبه. هرچقدر بیشتر زیر و روش کنی بیشتر پی میبری که: هوالمحبوب.
راستی اینو شنیدی؟
...
من طلبنی وجدنی
و من وجدنی عرفنی
و من عرفنی احبنی
و من احبنی عشقنی
و من عشقنی عشقته
و من عشقته قتلته
و من قتلته فعلی دیته
و من علی دیته... و انا دیته

مریم توفیقی جمعه 21 اردیبهشت 1386 ساعت 01:38 ق.ظ http://tofighee.persianblog.com

سلام . بین اصالت و سقوط همیشه رابطه ی معکوس برقرار هست مثل دو خط برابر که در خلاف جهت هم حرکت می کنند .
این روزها اصالت ها رنگ باخته و به ندرت قابل تشخیصه امیدوارم هممون ارتباطمون رو با اصالتمون همیشه حفظ کنیم هرچند کار بسیار سختیه .

سلام
سخت؟ قبول دارم. ولی کار بسیار ممکنیه. خیلیا رو دارم دور و برم میبینم که اصالتشونو حفظ کردن. خیلیام هستن که نمیتونن از اصالتشون جدا شن. ... خیلیام هستن که نمیدونن اصالتشون چی بوده؟؟؟

ف.شیدا جمعه 21 اردیبهشت 1386 ساعت 12:37 ق.ظ http://www.fsheida.com

سلام صدای ناقوس وار این جمله انقدر پرطنین هست که قلبی رو بلرزونه
موفق وشاد باشید

سلام
نمیخواستم قلبی رو بلرزونم. میخواستم دلی رو تکون بدم.

اقاقی پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1386 ساعت 10:35 ب.ظ http://faeze-gh.blogfa.com

سلام .
ممنون از حضورتون ..
تصویر فوق العاده ای انتخاب کردید و متن پر باری..
مرسی..

سلام
چه باید کرد؟ تصویر فوق‌العادس متن هم پربار. اما ... چه باید کرد؟

مریم پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1386 ساعت 09:08 ب.ظ http://bito-hargez.blogsky.com

سلام
چه جالب . چقدر این تصویر به اونچیزی که نوشتی میخورد .

موفق باشی

سلام
ولی قبول داری خیلی تلخه. بخصوص این دوره و زمونه. جدایی از اصالت تقریبا به عنوان یک کلاس جا افتاده. خیلی تلخه.

سولماز شریف پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1386 ساعت 06:59 ب.ظ http://fararee.blogsky.com

باحال بود

سلام
هرچند کوچیک ولی ... باحال بود.

هیلدا پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1386 ساعت 06:45 ب.ظ

ولی تو هم بگو...بگو واسه ایناااا و این وضعیت نجنگیدی............ بگو... بگو دارن با خدا هم شوخی می کنن....بگو اینا نیست سهم ایراااااااااااااانیی...بگو خیلی دروغگوئن!..بگو... بگو جووناشونو توو سالی که گفتن نژانسجام اسلامی از دست دادن....بگو... تو. بگو که واسه شون خودی هستی...بگو ئو نذار منه ناخودی حرفی بزنم....

سلامت کو؟
سلام. منتظرت عصبانیتت بودم. خودتم میدونی شخص ثالث نجنگید... دفاع کرد. از چی؟ برا چی؟ برا کی؟ چجوری؟ به چه قیمتی؟ ... اصلا مهم نیست که. مهم اینه که اون روز رفتم و کاری رو که باید میکردم کردم... الان هم دعا میکنم کاری که باید بکنم بکنم. تو هم که از هر خودیی خودی‌تری برا شخص ثالث دعا کن تا بمونه و دوباره کاری رو که باید بکنه انجام بده.
فکر میکنم اگه تو هم نگات به خدا باشه نه بنده خدا بتونی راحت‌تر باشی. حالا بذار هرکی توو هر لباسی میخواد به نام خدا دروغ بگه بگه. ... من بودم و هستم و انشاالله خواهم بود.
دیگه نگی ناخودی که به همه دردام قسم ناراحت میشم.

سمیرا پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1386 ساعت 12:16 ب.ظ

سلام همشهری. کاشکی می شد خودمو هم مثل وبلاگم حذف کنم.کاش می شد....

ولی من نمی تونم. نمی تونم ادامه بدم. نمی تونم. همیشه از اول شروع کردم ولی خیلی زود به آخر می رسم . نمیدونم چرا؟ نمی دونم چرا همیشه آخری که می رسم خیلی بده. چرا آخری که می رسم تاریکه؟چرا آخری که می رسم هیچی نداره؟

من خسته شدممممممممممممممممممممممممممممم

سلام
اینکه آدم بتونه خودشو نفی کنه خیلی خوبه. اصلا میگن اگه میخوای به خدا برسی باید خودتو زیر پات بذاری و باید خودتو نبینی. منم دعا میکنم واقعا به این نقطه برسی و برسیم.
شاید اینکه زود به آخر میرسی دلیلش اینه که نمیدونی آخر کجاس. اگه ندونی اون آخری که میخوای برسی و باید برسی کجاس معلومه که بده. معلومه تاریکه. تازه اگه خیلی خوش‌شانس باشی هیچی نداره. بعضی وقتا اگه مسیرو اشتباهی بری به جای کعبه به ناکجا‌آبادی میرسی که ممکنه پر گرگ هم باشه.
اگه خسته میشی شاید داری دور خودت میچرخی. راستی این خیلی قشنگه حتما شنیدی. با هم بخونیمش:
طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن.. ظلمات است بترس از خطر گمراهی.
دختر خوبم سمیرا. توو این چند وقت اون‌جوری که من شناختمت ذات پاکی داری که داره دربدر دنبال کمال میگرده. ولی باز اونجوری که من دیدم نمیتونی همراه خوبی برای ذاتت باشی. نمیتونی راهو براش پیدا کنی و نمیتونی راهنماش باشی.
به قول یه آقا خوبه‌ای: خیلی وقتا خدا وحیشو از زبون پدر و مادر نازل میکنه. با مامانت بیشتر رفیق باش. یک کاری هم میگم بکن. حتما حتما حتما روزی یه حزب قران بخون. یه ربع بیشتر طول نمیکشه. فکر میکنم یه ربع وقت گذاشتن برای اینکه ببینیم خدایی که میخوایم بهش برسیم چی میگه وقت زیادی نباشه. اولش اصلا نیازی نیست معناشو بفهمی. فقط هر روز بخون. نذار ترک بشه یا فاصله بیفته. خودت بعدش میفهمی.
... عاقبت بخیر شی...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین) پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1386 ساعت 09:27 ق.ظ http://rue.blogsky.com

مطلب خیلی با مفهوم بود....عکس هم فوق العاده به وطلبت میومد
ممنون سر زدی
دلت شاد

سلام
کاش خودمم میتونستم مفهومشو درک کنم.

گل سرخ پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1386 ساعت 08:21 ق.ظ http://www.azeeeta.blogsky.com

سلام . من شما را لینک کردم .لطفا لینک نمایید

سلام بر گل سرخ.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد