شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

تردید

(هوالمحبوب)

در وادی هجران تو من پرسه‌زنانم

تقدیر چنین باشد و تدبیر ندانم

در عشق تو شاهان و حکیمان رقیبند

بیچاره منم من که نه اینم و نه آنم

از چشم تو افتم، به خدا هیچ غمی نیست

ازاینکه ز یادت بروم، من نگرانم

گفتی که صباحی به فراقت بنشینم

معلوم نکردی که تبت چون بنشانم؟

تب نیست، برونداد لهیب نگه توست

کز سر بگرفت هوش و ز تن تاب و توانم

گفتی بروم رشته مهرت چه‌کنم پس؟

آن رشته کزاو بافته شد رشته جانم

گفتم به دلم تا غمت از خود بزداید

گفتا که محال است،‌ محال است، نتوانم

می‌گفت برو، عقل. دلم گفت بمانم

حکم آنچه تو گویی، بروم یا که بمانم؟

 

پ.ن.: واقعا این تردید چند وقته اذیتم میکنه. برم یا بمونم؟

نظرات 70 + ارسال نظر
شهزاد یکشنبه 21 مرداد 1386 ساعت 12:28 ب.ظ

او امد و باز در دل و تمام وجودم لرزه ای افتاد
به کنارش رفتم من را ندید وتنها
افتادن برگها از ساقه ی درختان را تماشا کرد
دوباره من را در نگاهش خرد کرد
و به تماشا نشست ..............
و من در نگاهش خواندم که او برای اخرین بار
نگاهم کرد
او رفت و با رفتنش اشک درو ن چشمانم جاری شد
و او این بار هم


................ اشکهایم را ندید ...............

تو مرا دیدی از قصد تغافل کردی
خوب کردی که تو را خوب تماشا کردم

شهزاد یکشنبه 14 مرداد 1386 ساعت 12:10 ب.ظ

من هما ن ماهی افتا ده در خاکم که تورا دوست دارم تا همیشه تا عبدیت.

شاید به اشتباه ابدیت رو عبدیت نوشتی. ولی واقعا تا عبدیت و بنده شدن خیلی راهه. اونقدر راهه که به یه ماهی افتاده در خاک مجال دوست داشتن نمیده. پس خودتو به آب برسون اگه میخوای تا عبدیت و بنده شدن دوسش داشته باشی.

شهزاد ...shahzad یکشنبه 14 مرداد 1386 ساعت 12:08 ب.ظ

من بری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن می گزیند و دلش را با یک نی لبک چوبی می نوازد همین بری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحر گاه با یک بوسه دوباره بر می خیزد .

اگه بره رو دیدی بهش بگو اشتباهش اینه که راه اقیانوسو پیش گرفته (شاید بهتر باشه جاشو با اون ماهی افتاده بر خاک عوض کنه) بهش بگو به دریا زدن دل دریایی میخواد نه دل بره‌ای. بهش بگو اگه به جای اقیانوس بیابون رو انتخاب میکرد و به خودش یاد میداد که دلش باید وسعت صحراها رو داشته باشه شاید میتونست آوای پنهان نی‌لبک رو بهتر بفهمه و دیگه با یه بوسه جون نده تا دوباره با همون بوسه جون بگیره. بهش بگو یه بره اگرم بخواد به بیابون بزنه باید بدونه که بیابون گرگ زیاد داره. بهش بگو به بیابون زدنم هنری میخواد که فقط توو دل شیدایی مجنون میشه پیداش کرد.
دوبیتی‌های من معنا ندارد
دلم جز بیت او ماوا ندارد
دلم مجنون صفت دنبال لیلیست
و مجنون جز بیابان جا ندارد

شهزاد ...shahzad پنج‌شنبه 11 مرداد 1386 ساعت 01:20 ب.ظ

وقتی بهش نگاه کردم، سرش رو پایین انداخت،
وقتی بهش گفتم دوست دارم، چیزی نگفت،
وقتی بهش گفتم عاشقتم، باور نکرد،
وقتی بهش گفتم می خوام تا ابد با من بمونی بهانه گرفت،
وقتی که بی دلیل گذاشت و رفت هیچی نگفتم...
بعد مدتها دوباره پیداش کردم و دنبالش دویدم، اما اون فقط فرار کرد،
با التماس گفتم می خوام باهات حرف بزنم، اما گفت حرفی باهات ندارم،
وقتی که اشکم رو دید، فقط خندید، و من فقط گریه کردم،
حالا بعد از یه مدت طولانی یادش اومده که می خواد با من حرف بزنه،
مثل یک غریبه،
اما منم همون جوابی رو بهش دادم که که خودش داده بود،
چون دیگه حرفی باهاش نداشتم.........
دیگه خیلی دیره ............شهزاد.............د ....د...

یکی میگفت:
همیشه خیلی زود دیر میشه

مریم پنج‌شنبه 11 مرداد 1386 ساعت 12:13 ق.ظ

جالبه . بعضی ها از اینکه بیشتر کانتهای شما از طرف خانمهاست دچار خود درگیری شدند !
بهش از قول من بگید اینقدر دنبال جنسیت نباشند. تا اهمیتی پیدا نکنه !
اگه قرار بود خانمها به خانمها کمک بکنند و اقایون به /اقایون پس باید یه پیغمبر خانم هم خدا میزاشت نه ؟
حالم از هر حرفی که بوی جنسیت بده بهم میخوره .
حالم از هر چی که بخواد خانم و اقا سوا کنه بهم میخوره .
بهشون بگید فکرتونو درست کنید بقیه حله .
اینکه ادم خودش بدونه تا چه حد داره چیکار میکنه کافیه .

اصلا نمیدونم واسه چی اومدم که حرف به این چیزها کشیده شد . آخه بعضی حرفها رو ادم نمیتونه ندید بگیره .





هر نظری میتونه یه راهنمایی یا حتی یه اخطار باشه

شقایق چهارشنبه 10 مرداد 1386 ساعت 11:43 ب.ظ http://shaghayegh56.parsiblog.com

سلام...

سفر طولانی نشده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هر کجا هست خدایا بسلامت دارش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

امیدوارم حالت خوب باشه.

سلام
میگفت برو عقل، دلم گفت بمانم....

سمیرا چهارشنبه 10 مرداد 1386 ساعت 12:44 ب.ظ

دعام کن


دعام کن همشهری

خدا عاقبت به خیرت کنه

لیلا چهارشنبه 10 مرداد 1386 ساعت 10:28 ق.ظ http://www.parnian54.blogfa.com

سلام دوست من
همیشه از اشعار شما لذت می برم.
موفق باشید.

سلام
شما هم موفق باشید.

مهتاب دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 07:23 ب.ظ

سلام
کجایی ؟ چرا آپ نمی کنی ؟ نگرانم طوری شده ؟ تو رو خدا سریعتر آپ کن .
یه مشکلی برام پیش اومده اگه بیای سراغم می فهمی . محتاج دعام . تو رو خدا دعام کن مشکلم سریع حل بشه . این جور مواقع دل شوره دست از سرم بر نمی داره .
شاد و سربلند باشی
به امیددیدار

سلام
میگفت برو عقل، دلم گفت بمانم ...
انشاالله خدا فرجی عنایت کنه.

یه رهگذر دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 03:49 ب.ظ http://diba123.blogfa.com

سلام
بهم یه سر بزنید وبلاگ رو آپ کردم

سلام
انشاالله خدا کمکمون کنه خودمونو به‌روز کنیم

[ بدون نام ] دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 01:47 ب.ظ http://www.afsos.blogsky.com

گاهی اوقات چیزی درون من می رقصد و پای کوبی می کند
من روحم را حبس نکرده ام.
به اینکه انسان عجیبی هستم اعتراف می کنم !
من خدا را در آغوش کشیده ام.
خدا زیاد هم بزرگ نیست.
خدا در آغوش من جا می شود،
شاید هم آغوش من خیلی بزرگ است.
خدا را که در آغوش می کشم دچار لرز های مقطعی می شوم .
تب می کنم و هذیان می گویم.
خدا پیشانی مرا می بوسد و من از لذت این بوسه دچار مستی می شوم.
خدا یکبار به من گفت تو گناهکار مهربانی هستی.
و من خوب می دانم که گناهان من چقدر غیر قابل بخششند.
می دانم زیاد مهمان نخوام بود.
این را نه از خود که پدر آسمانی به من گفته است.

سلام
و من احساس میکنم آن چیز همان ودیعه الهی است که در تو دمیده شده است. گرامی بدارش و ندایش را پاسخ ده. او با همان رقص و پایکوبی تو را به مقصود خواهد رساند.

سارا دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 01:42 ب.ظ http://www.afsos.blogsky.com

سلام خسته نباشین برادرخوبم
بازهم مثل همیشه خیلی زیبابود
مخصوصا مطلب ارکسانا بااینکه تواداره بودم اما نتونستم جلوی اشکامو بگیرم
التماس دعا درپناه علی

سلام
توو اداره اشک ریختی، توو قیامت انشاالله سراغتو میگیره

مینا دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 12:24 ب.ظ

سلام....
نمی دونم چرا بازم مثل هر بار که کانکت میشم موس یهو رفت رو لینک:::*مستر ثالث*!
میشه دیگه...همیشه که همه چیز دست خود آدم نیست...
خوشحالم که هنوز این افتخار رو از دست ندادم که بیام اینجا...
منتظر آپ های بعدی تون هم هستیم....
حضورتونو از یونیکورن دریغ نکنین...گناه داره خب....
شادزی...
امضا مینا!

سلام
من الان مردم از شرمندگی...
دعا کن بتونم تصمیم درست بگیرم
میگفت برو عقل، دلم گفت بمانم...

مریم یکشنبه 7 مرداد 1386 ساعت 11:46 ب.ظ

هرکجا هست خدایا به سلامت دارش ...!

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

شقایق شنبه 6 مرداد 1386 ساعت 02:18 ب.ظ http://shaghayegh56.parsiblog.com

سلام...خوبی؟...روزت مبارک...امیدوارم همیشه پر انرژی و سالم و پر از طبع لطیف باشی......پر از شعرهای قشنگ...شعرهای قشنگ خدا مانند...

نوشته هاتو خیلی دوسشون دارم ...همیشه قلمت شیوا باد

سلام
این روز رو باید به تمام هستی تبریک گفت. نقاب دنیوی گرفت ابوتراب.

مونا شنبه 6 مرداد 1386 ساعت 10:43 ق.ظ http://www.sukhte-del.blogfa.com

همیشه سلام

من از اون .......

شاد باشید

و باز همیشه ... علیک السلام
و خدا کنه اون هم از تو ...

[ بدون نام ] جمعه 5 مرداد 1386 ساعت 07:37 ب.ظ

عجب حکایتیست
دستی که داس را بر میدارد
همان دستیست که دانه های گندم را بر دل دشتهای وسیع میکارد ...

امشب هم اومد و گذشت . هیچی برام تغییر نکرد . درست مثل پارسال . درست مثل روزهای خوب (؟) دیگه .
کاش یه کم ...

اصلا حالم خوش نیست

روزت مبارک

سلام
اینقدر خودتو اسیر یک (و فقط یک) تغییر کردی که هیچ تغییری رو اطرافت نمیبینی.
تو خیلی تغییر کردی هنوز خودت اینو باور نکردی.
گفتی دیگه بهت نگم دختر پیغمبر ولی این روز رو باید بیشتر به شما تبریک گفت بعد به کل هستی.

مریم جمعه 5 مرداد 1386 ساعت 07:08 ب.ظ

سلام
روزت مبارک بابای مهدی .

سلام
قطعا این روز برای کل هستی مایع برکته.

مریم پنج‌شنبه 4 مرداد 1386 ساعت 11:54 ب.ظ

عجب !
میبینم نامه فدایت شوم برات نوشتند !
قضیه چیه ؟!
دلبری کردی ثالث ؟آخ آخ !
عاشقی خیلی خطرناکه حسن !

ندانستم که این دریا چه موج خونفشان دارد

مهتاب پنج‌شنبه 4 مرداد 1386 ساعت 07:36 ب.ظ

سلام
روز پدر را تبریک می گم . در سایه ی مولا علی همیشه شاد و سر بلند باشی .
به امیددیدار

سلام
انشاالله سایه مولا سر هممون باشه.

اهمیتی نداره پنج‌شنبه 4 مرداد 1386 ساعت 07:13 ب.ظ

سلام.
قبلا هم گفته بودم و پاسخ داده بودید.ولی باز هم می گم.
من همیشه هواسم به این نکته در وبلاگ شما هست که اگر دقت کرده باشید تقریبا ۹۰ تا ۹۵ در صد نویسندگان کامنت برای شما را خانم ها تشکیل می دهند.فکر نمی کنید بهتره کمی روی این موضوع توقف کنید و به دلایلش بیندیشید.

سلام
اهمیتی نداره

تینا(دختر قرمز) پنج‌شنبه 4 مرداد 1386 ساعت 01:58 ب.ظ http://tinagallery.blogsky.com/

سلام . این ادرسه وبلاگ جدید منه اگه دوست داشتی یه سری بزن..
**گالری نقاشی یک دختر قرمز**

سلام
ارزوی موفقیت برات دارم.

هدیه چهارشنبه 3 مرداد 1386 ساعت 12:48 ق.ظ

راستش خیلی ها فکر میکنن صربها ادمای بدی هستن ولی خداشاهده از ما مسلمونا بهترن . دعا کن خانواده ام نفرینم نکنن . من که کار خودمو میکنم .... فقط امیدوارم نفرینشون نصیبم نشه
اوه راستی
لینکم کردی یا نه

هدیه چهارشنبه 3 مرداد 1386 ساعت 12:46 ق.ظ

به به به به
سلامممممم
لینکم نکنی لینکت نمیکنم .
خرج داره اقا !!! حساب حسابه کاکا برادر !!!!
یالله
من اینجا نشستم منتظرم !!!! لینک کردیا !!!

ناما سه‌شنبه 2 مرداد 1386 ساعت 06:02 ب.ظ http://www.koko61.blogfa.com

سلام ثالث....
برای تو...که گفتم دوستت دارم...
اما گفتی هیچ حسی ندارم...خواهش می کنم بروبیرون اززندگی ام.
...................................
هوسولوموکولوفوضولووجودوخو
لبهایت آماده بوسیدن می شود درمزرعه تنباکو
صبح پرتقال / کره/ مربا / تخم مرغ
سنجاقک ها می پرندتوی رگ ها یت...
به دیداری های نزدیک می اندیشم...

الهام سه‌شنبه 2 مرداد 1386 ساعت 06:36 ق.ظ http://royaei-777.blogfa.com/

دیشب خیلی بابت بودنتون خدا را سپاس گفتم.

ای وای اگر از پس امروز بود فردایی...

الهام دوشنبه 1 مرداد 1386 ساعت 08:21 ق.ظ http://royaei-777.blogfa

ما را چو روزگار فراموش کرده ای
جانا شکایت از تو کنم یا ز روزگار؟

از ادرست... یه کلیک کن

مینا دوشنبه 1 مرداد 1386 ساعت 08:05 ق.ظ

بله مستر! شنیده بودم!
اما تا حالا برام پیش نیومده که امتحان کنم!
یعنی از شک برسم به یقین! باید خیلی جالب باشه!
شادزی...
امضا مینا!

پیچیده شد؟
فقط نباید شک رو به حال خودش بذاری. دنبالش برو تا برطرف شه.
شاد بی...

سحر دوشنبه 1 مرداد 1386 ساعت 12:48 ق.ظ

سلام
گفته بودی که نمیدونی بمونی یا بری مرددی
شاید حرف من ربطی به اون موندنی که تو میگی نداشته باشه ولی میدونی چیه؟بعضی چیزا تو دنیا هست که آدمو متحول میکنه مثل یه خونه ای میمونه که توش پر از گازه که جمع شده وفقطمنتظره یه جرقه کوچیکه تنا منفجر بشه مرگ هم یکی اتز این جرقه هاست چند روز پیش یکی از نزدیکان مهدی فوت کرده بود وقتی خبر مرگ ایشونو به من دادن داشتم سکته میزدم از ناراحتی چون آدم خیلی خوبی بود تو مراسم تشییع جنازه اش خیلی ها شرکت کرده بودن من اونجا یه حس خاصی پیدا کردم احساس کردم که ما آدما واق۵عا به چیه دنیا دل بستیم دنیا همش فریبنده است همش پر از رنگ وما دراین رنگ رنگیه دنیا غوطه وریم و اصلا نمیفهمیم دور و برمون چه خبره واقعا ما آدما اگه یه ذره فقط یه ذره تو روز به این مساله فکر کنیم که یه روزی ما هم جامون همون یه وجب جایی که باید بالا خره توش قرار بگیریم شاید همه این تردید ها از بین بره شاید عشق واقعی رو که عشق به محبوبه پیدا کنیم اون موقع خدا هم دستمونو حتما میگیره و ما رو از این تردیدهای دنیوی نجات میده

سلام
...
گر مسلمانی از این است که ثالث دارد... ای وای اگر از پس امروز بود فردایی.
بیخود نیست میگن یاد مرگ سازندس. دعامون کن.
اون یکی سوالتم جوابش اینه که چیزی تغییر نکرده.

مینا یکشنبه 31 تیر 1386 ساعت 05:12 ب.ظ

اوه اوه اوه!
چه جواب پیچیده ای! ترسیدیم!!!
مستر دل آدمو به شک میندازینا!
من گناه دارم خب!
شادزی...
امضا مینا!

سلام
میدونی شک مرحله اول رسیدن به یقینه؟؟؟

مونا یکشنبه 31 تیر 1386 ساعت 12:39 ق.ظ http://www.sukhte-del.blogfa.com

همیشه سلام

با یه تبریک به فروردینی ها (خودم هم فروردینی هستم ) آپم

منتطرتم آقا مهدی گل

شاد شاد شاد باشی

سلام
انشاالله همیشه بهاری باشی و به‌روز.

زهره جعفرزاده شنبه 30 تیر 1386 ساعت 08:10 ب.ظ http://saatebikooook.blogfa.com

سلام
شرمنده از تاحیرها و نبودنهام... خواندم و استفاده بردم!
به نظر من بمانید!
البته صلاخ مملکت حویش...
راستی! ساعت بی کوک به روز است و منتظر نظر شما...
موفق و پیروز باشید.

سلام
قطعا وقتی خانم جعفرزاده بگه خواندم و استفاده کردم حق دارم خودمو بگیرم.

مینا شنبه 30 تیر 1386 ساعت 05:27 ب.ظ http://silveraster.blogsky.com

سلام مستر ثالث!
نیستین چند وقته... خوبین شما؟
ما دیگه امتحانات مون تموم شده و واسه خودمونیم دیگه!
به ما هم سر بزنین دیگه!منتظرما!
شادزی...
امضا مینا!

سلام
فعلا وقتت مال خودته اما اینکه واقعا واسه خودتی بعد از نتیجه امتحانا معلوم میشه

یه رهگذر شنبه 30 تیر 1386 ساعت 01:57 ب.ظ

سلام
این حرفها برای همسرم نیست مربوط به یه دوسته که خیلی دوستش دارم دوستی که بدون هیچ توضیحی رفت !من همنام خواهرش بودم خواهری که سه سال پیش تو همین تاریخ اون رو از دست داده دوست داشتم مثل خواهرش باشم اما نشد
حالا هم یه جورایی دلتنگش هستم بعضی حرفها اگه گفته نشه بهتره
شاد باشید در پناه حق

سلام
کاش میشد یک کاری کرد تا هیچ دلی یخ نزنه
کاش حدیث تنهایی به جز توو قصه‌ها نبود
...

شقایق شنبه 30 تیر 1386 ساعت 12:11 ب.ظ http://shaghayegh56.parsiblog.com

بازم سلام...منم به روزما و منتظر البته.

زیباتر از نوشته تو نبود.

سلام
به قول یکی همیشه سلام
انشاالله همیشه به روز باشی و الا باختی

دختری با کفشهای ورنی شنبه 30 تیر 1386 ساعت 11:56 ق.ظ http://3436.blogsky.com

سلام ...چطوری؟

بیا دنبالم کارت دارم
.
.
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
حالا بیا دنبالم...

.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.

.
.
بیا نترس من باهاتم...
..
.
.
.
.

.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
بیا پایین تر..
بیا حالا..
..
.
.
.
.
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.
.

نه بابا سر کاری نیس...
بیا تو
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
یه خبر داغ داغ واست دارم..
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.
.
دوس داری بدونی چیه اره؟
.
.
.
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.پس بیا...دیگه چیزی نمونده
.
.
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.
.
.
چیه خسه شدی؟آره؟.
.
.
.
.
.
........(_.........
.../_)...) ........
../ (....(__)......
.(__)...oooO....
Oooo..............
.
.
.
.
.
.
خوب حالا چشاتو ببند تا بگم
1
2...
.
.
.
.
.
.
.

آپ کردممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

سلام
خیلی وقتا فکر میکنم نکنه اینهمه راه دنبال خودم بکشونمشون بعد که به تهش رسیدیم متوجه بشن اونجا اونجایی نیست که اونا دنبالش بودن. چطوری راه رفتشونو بهشون برگردونم

هنگامه شنبه 30 تیر 1386 ساعت 01:25 ق.ظ http://www.seniseviyorum.blogfa.com

سلام

قالب نو مبارک

شرمنده که دیر میام..

راستی داستان اون سوسکه خیلی جالب بود

ماشاا... پسرت خیلی ماهه

سلام
بازم میگم مهم اینه که میای.

افسانه جمعه 29 تیر 1386 ساعت 09:31 ب.ظ

زیبا بود ولی از خوندنش هیچ حسی به من دست نداد
شاید مشکل از منه

سلام
ولی من مطمئنم که اشتباه میکنی. چطوری ممکنه حسی نداشته باشی ولی متوجه بشی زیبا بود یا نه.

شقایق جمعه 29 تیر 1386 ساعت 08:01 ب.ظ http://shaghayegh56.parsiblog.com

سلام.سلام.سلام

وای خدای من وبلاگت خیلی زیبا شده!چه رنگ سبز خوشگلی..مبارکه...خیلی وقت بود که نیومده بودم نت اومدم برای شب آرزوها آپ کنم...شعر زیبایی بود خیلی .

معلوم نکردی که تبت چون بنشانم؟

تبش رو بزار که بمونه، بهتره نیست؟ این تب هر کس رو بگیره ...وای خوش به حالش! داغ میکنه،میسوزونه اما چه سوزوندنی!چه داغ شدنی! وه چه تبی...برونداد لهیب نگه او! نگه او...نگه او....خیلی قشنگه.

تو تردید دست و پا زدن هم زیباست...تردید ماندن یا رفتن...تسلیم به خواسته او که بروم یا که بمانم؟ من میگم هر کاری که دلت میگه بکن...چون دلت بنده به او ، پس بمون...

چرا پنهان کنم عشق است و پیداست...



وقتی گریبان عدم با دست خلقت می‌درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می‌آفرید
وقتی زمین ناز تو را ‌در آسمان‌ها می‌کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک‌هایم می‌چشید
من عاشق چشم‌ت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق‌شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمان‌ت مرا از عمق چشمان‌م ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نام‌م سجده کرد
آدم زمینی‌تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی‌دانم از این دیوانه‌گی و عاقلی


دلم برای وبلاگت و نوشته های زیبات تنگ شده بود ...آرزوی بهترینها رو دارم برات و امیدوارم که تو این تردید برسی به جایی که نبینی به جز او را ...که مقامت تا این حد است!

سلام
هنگ کردم. زیباتر از زیبا نوشتی... دنیا همان یک لحظه بود...
انشاالله

غزل جمعه 29 تیر 1386 ساعت 06:19 ق.ظ http://www.dehkadehpic.blogfa.com

سلام
ممنون که به من سرزدید
خیلی شعر قشنگی بود .
راستی شعر جدید تو وبلاگم گذاشتم.
ولی اسم شاعرشو نمی دونم.
منتظرم...
خداحافظ.

سلام
اسم شاعر رو هم ندونی شعورشو میتونی از شعرش بفهمی.

مریم توفیقی پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 11:22 ب.ظ http://tofighee.persianblog.com


سلام .
اول : قالب نو مبارک! ندیده بودم . زیباتر از قبلی هست .
دوم : غزل زیبایی بود .
گفتم به دلم تا غمت از خود بزداید
گفتا که محال است،‌ محال است،
پس از نتوانم در مصرع دوم دچار سکته ی وزنی نشدید؟ محال است دوم که پیوست پیدا کرده به نتوانم (اگر نشدید بگذارید به حساب ناتوانی من در خوانش و بی سوادی ام در بحر های عروضی)
سوم : برید یا بمونید؟ به قول حضرت حافظ
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی ...
تفالی به دل رفع تردید می کنه و حتما می دونید که خدا در دل مومن مامن و ماوا داره ...
چهارم: به من که ارتباطی نداشت( اون موردی که گفتید) ولی چندان بی ربط هم نبود!

سلام
اولا ممنون
دوما سپاسگذار
سوم خیلی تکرارش کردم احتمالا توو قرائت بشه سکتشو اصلاح کرد.
بعدشم هرچی خدا بخواد

سولماز شریف پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 09:54 ب.ظ http://fararee.blogsky.com

به بههههههههههه
مبارکه آقا.خونه عوض کردی.خیلی زیبا شده.مثل بهار می مونه

سلام
بهار رو دوست داری؟ ولی پائیز توو راهه.

سمیرا پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 05:44 ب.ظ

سلام همشهری. خوبی؟ چه خبرا؟ سراغی نمی گیری ازمون؟ نمی گی سمیر مرده یا زنده است؟؟؟؟


بابایی و مامانی شنبه عازمند. خوشحالم بازم نمی دونم چرا؟؟؟

به مامانی گفتم واسم ۲ رکعت نماز بخونه و دعا کنه که دخترش آدم شه.


آپ نیستم ولی سر بزنی ممنون و البته خوشحال میشم.

بای بای

سلام
انشاالله خدا عمر باعزت بهت بده. سفر بعدی خودت باهاشون بری. حتما سر میزنم.

یه رهگذر پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 02:04 ب.ظ http://dhba123.blogfa.com

با اجازه تون این چند بیت رو تو وبلاگم قرار دادم

قبلا گفتم وبلاگ مربوط به شخص ثالثه. برداشت همه جوره آزاده

یه رهگذر پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 02:00 ب.ظ http://dhba123.blogfa.com

اول از همه یه سلام

در عشق تو شاهان و حکیمان رقیبند

بیچاره منم من که نه اینم و نه آنم

از چشم تو افتم، به خدا هیچ غمی نیست

ازاینکه ز یادت بروم، من نگرانم

خیلی پر معنا بود گاهی وقتا یه شعر با احساسات درونی آدم
خیلی خوب جفت و جور میشه واین دو بیت ............
امشب شب لیله الرغائب ما رو از دعای خیرتان فراموش نکنید پسر عمو
در پناه حق شاد باشید و تندرست و سربلند این آرزوی قلبی من برای تمامی دوستانمه

سلام
خوشحالم که به بیمعنایی دعوت نشدید.

رویا پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 12:13 ب.ظ http://sayehe2eshgh.blogsky.com

سلام
مرسی که به کلبه من و علیرضا سر زدی.
باید بگم علیرضا ایران نیست و من باید به تنهایی وب رو حفظ کنم...
به امید برگشتش ..


رویا

سلام
... هرکجا هست خدایا به سلامت دارش...

علی پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 11:18 ق.ظ http://alitoloeei.blogfa.com/

حضرت عباس سلام

قدیم ترها معرفت بیشتری داشتی

سری حرفی حدیثی چیزی

راستی وبلاگت اصلا قشنگ نیست این جنگولک بازیها چیه دراوردی

سلام
اوضام بیریختر از این حرفاس حاج‌علی.
خدائیش چند روزه دارم فکر میکنم کجا رو میگی چنگولک بازی...

مهتاب پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 01:41 ق.ظ

سلام بابای مهربون
دروغ نمی گم هنوز کاری را که ازم خواستی نکردم . اما دارم آماده میشم که با جان و دل به استقبال برم . ممنونم امیدوارم شرمندت نشم. اگه بتونم از این حال و روز در بیام فقط در جواب لطفت می تونم برات دعا کنم .
به امیددیدار

سلام
مطمئن باش اونی که گفتم بدجوری انتظارت رو میکشه.

لیلا چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.parnian54.blogfa.com

سلام دوست عزیز من
یه بیتش از همه قشنگ تر بود:
از جشم تو افتادم به خدا هیچ غمی نیست
از اینکه زیادت بروم من نگرانم.

شما استادانه شعر می گی.
نمی گم به وبلاگ من سر بزن چون نه شعر بلدم بگم نه داستان بنویسم هر چند همیشه از حضورت خوشحال می شم. اما هر وقت آپ کردی خبرم کن.
شاد باشید.

سلام
کاش میدونستم بالاخره کی میتونم خودمو آپ کنم. کاش.

سمیرا سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 07:35 ب.ظ

آموخته ام

تنها نیازی که مرا کامل می کند

نیاز به خداست.

چجوری ممکنه نیاز باشه ولی مکمل؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد