شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

با من چه کردی

(هوالمحبوب)
شمیم کوی تو با من چها کرد
شکند موی تو موجی بپا کرد

خم ابروی تو شد رهنمایم
لب شیرین تو دردم دوا کرد

نظرات 31 + ارسال نظر
محدثه خسروی چهارشنبه 31 مرداد 1386 ساعت 08:27 ق.ظ http://kalagh-mimanam.blogfa.com

سلام.
زیبا بود.
موفق باشید.

سلام
اگه ببینیش چی میگی؟

سمیرا سه‌شنبه 30 مرداد 1386 ساعت 12:34 ب.ظ

زندگی قصه ی مرد یخ فروشی است

که از او پرسیدند:

فروختی؟

گفت: نخریدند ... تمام شد

ولی خیلیا با همین یخ فروشی به جایی میرسن که بجز خدا نبینن

رهگذر سه‌شنبه 30 مرداد 1386 ساعت 07:45 ق.ظ http://dhba123.blogfa.com

سلام
اعیاد شعبانیه رو خدمت شما تبریک و تهنیت عرض می کنم
و براتون آرزوی موفقیت دارم

سلام
بر شما رهگذر عزیز هم مبارک باد

مریم دوشنبه 29 مرداد 1386 ساعت 02:43 ب.ظ

آره خودم گرفتم معنیشو . ولی وقتی ارسال کردم .
ثالث ...
هیچ بگذریم .

ولی من نمیگیرم؟؟؟ چی رو ارسال کردید؟

یونیکورن یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 06:42 ب.ظ

سلام مستر ثالث گرامی...

شما حرف هاتون معمولا کوتاه و تاثیر گذاره...
خوشمان می آید...

منم بهتون تبریک میگم این روزای قشنگ و پر از برکت رو....

توجه کنید مسیر برای هر دو مون همون مسیره ها! منم همون قدر راه اومدم که شما!

شادزی...
در ضمن جعل امضا جرمه!!!!(یوهاهاهاها)
امضا مینا!

سلام
خیرالکلام ما قل و دل
طول مسیر اهمیتی نداره جهتش مهمه

مونا یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 03:51 ب.ظ http://www.sukhte-del.blogfa.com

بازم مثل همیشه .... همیشه سلام
امید وارم که همیشه شاد باشی
با یه آلبوم موسیقی به نام شب خاکستری از عمران طاهری آپ کردم
یه سر بهم بزن
منتظرتم
فعلا.....

همیشه سلام

سمیرا یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 12:48 ب.ظ

یه سر بیا به وبلاگم

میای مگه نه؟


منتظرم همشهری

دلم عجیب گرفته

تو هم دعا کن اون خوش قد و قامت به خونه دل ما سربزنه شاید عقده دل ما رو باز کنه.

سمیرا یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 12:36 ب.ظ

خدایا من تنهام

دستمو بگیر باشه؟

به خاطر همه مهربو نیات ممنونم همشهری

اجیب عوه الداع اذا دعان

حمید موذنی یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 11:32 ق.ظ http://www.modaara.blogfa.com

عشق یعنی چشم پوشی از قدرت

داداش اگه عشق بهت بزنه شاهم که باشی به زانو در میاردت. چشم‌پوشی از قدرت؟ خیلی پرتی از مرحله.
حالا چی شد که اینو نوشتی؟

سحر یکشنبه 28 مرداد 1386 ساعت 12:31 ق.ظ

دوباره سلام
امروز روز جانباز بود روز تولد حضرت عباس با اینکه روز تولد بود ولی نمیدونم چرا دلم خیلی گرفته بود چون وقتی به جانبازای جنگ نگاه میکنم ومیبینم کسی نیست به دردشون رسیدگی کنه میمیرم وزنده میشم این مسئله رو منی که جانباز تو خونوادم پره درک میکنم وقتی تاولای تنشون نمیذاره تا صبح یه خوابه راحت داشته باشن.وقتی سرفه هاشون نمیذاره نمازشونو به راحتی بخونن.وهزار تا مشکله دیگه که تواضعشون نمیذاره بروز بدن .دیروزم که تولد امام حسین بود همون شهید تشنه لب کربلا. نمیدونم چرا .ولی وقتی اسم حسین میاد اشک تو چشام حلقه میزنه دیروز برادرم از کربلا اوده بوده بود وقتی از کربلا میگفت دلت هوایی میشد که بری و از نزدیک ببینی ولی من تا تونستم گریه کردم با خودم گفتم خدا کنه ما جوونا بتونیم راهتو ادامه بدیم وگرنه به خودمونو شما خیانت کردیم
به هر حال روز جانبازو بهت تبریک میگم چون تو هم سعادت جانبازی رو نصیب خودت کردی ما چه کنیم که هیچ نداریم از خود

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟
آدم جونشو ببازه اونقدرا سخت نیست که هویتشو ببازه.
به اخوی بگو تا گردوخاک کربلا از صورتش پاک نشده برا ثالث دعا کنه.

مریم شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 11:36 ب.ظ

این خدا بکشدت آخری برای چی بود نوشتی؟؟؟

من عشقته قتلته

دیروز فقط خاطره بود و امروز یادی برای عنوان فردا پس بیا تا خاطره ها را هر چند تلخ اما با هم باشیم برای فرداهایی که کنار هم نخواهیم بود..... تقدیر عشق هم یادیست برای فرداهایی که با چتری از شاید زیر باران ترانه خواهد ایستاد و خیس بارانی خواهد شد که جاودانگی خاطره ها را خواهد داشت...
دو بیتی زیبایی بود
دلت شاد

دفتر خاطراتم کو؟ من یادمه دفتر خاطره داشتم. یادمه یه چیزایی... به خدا من یادمه آدم بودم...

شقایق شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 07:54 ب.ظ http://shaghayegh56.parsiblog.com

سلام!!!

(تو هم یه بار صداش میزنی اون جوری که باید صداش بزنی؟ )

این سوالی بود که تو از من پرسیدی و اینم جواب من بود:

(قلب من

فقط برای قلب او

نوای ربنا زده.)



تو که حال و روزت حرف نداره....

شمیم کوی تو با من چها کرد
شکند موی تو موجی بپا کرد

خم ابروی تو شد رهنمایم
لب شیرین تو دردم دوا کرد

این حال که آخر عشقه و زیباییه که....صداش کردی که اونم انداختت تو آتیش و تو گر گرفتی...قدر حالتو بدون...حرف نداره!!

خدایا تشنگی عطا کن!



سلام
درد خواهم دوا نمیخواهم....
آمین

سمیرا شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 07:02 ب.ظ

در بی هویتی شبی آلوده

مانده ام و سکوت را اجبار نموده ام

به آموختن زندگی

بی آنکه بخواهم اشکهایم سرازیر شد

و نا تمام

حکایت زندگی و خود را

محکوم به نماندن دیدم

محکوم به نماندن و رفتن. رفتن و رسیدن. رسیدن به کمال. تو محکوم به رسیدن به کمالی نقصها را بزدا.

سمیرا شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 06:59 ب.ظ

چه تنگنای سختی است که

انسان یا باید بماند و یا برود

و این هر دو برای من تهی شده است

و دریغ که راه سومی هم نیست

باید رفت. رفت به بیکران.
گر بمانم بوی گندم می‌کشد

[ بدون نام ] شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 11:12 ق.ظ

سراغ مرا اگر کسی گرفت

بگو که رفت

بگو که رفت تا...

به بی نشانی آن همه خاطره بگرید

و به یاد آن همه لبخند روزگار بگذراند

میگویم رفت تا از بی‌نشانی فقط خاطره‌ای بماند و به روزگار آنهمه لبخند بزند

سمیرا شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 11:04 ق.ظ

به خدا می گی باها بمونه؟

می دونم که خدا خیلی دوست داره. ای کاش منم یه ذره از احساس تو رو داشتم. راستشو بگم ؟ خیلی بهت حسودیم میشه. تو ازاون بنده های خدایی که خدا همیشه می خواسته.

باهاش در مورد من حرف میزنی؟ ببین چی بهت میگه خوب؟ هر چند دیگه هیچ راهی نمونده.

دعام کن همشهری

آره میگم. میگم خدایا بهشت بگو که حرف زدن با خدا هیچ واسطه‌ای نمیخواد دقیقا هیچ واسطه‌ای
ربطی نداره ولی وقتی یهو میاد به ذهن حتما میخواد یه چیزی بگه: وقتی دید دیگه همه چی تموم شده و واقعا داره غرق میشه گفت موسی کمکم کن. موسی گفت عمر ظلمت به سر اومده باید بمیری. بعدها خدا گفت موسی اگر به جای تو از من کمک میخواست حتما کمکش میکردم.

سحر شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 12:08 ق.ظ

آنجا که عاطفه تقسیم میکنند
ما را برای معاشقه تکریم میکنند
تحسین وصد درود بر آن عاشقان مرد
آنان که که قلب پاره پاره خود تقدیم میکنند
اینم تقدیم به اونایی که تو عشق ثابت قدمن
موفق باشی

اگه میتونستن قلبشونو سالم نگه دارن و بعد به اونی که باید تقدیم کنن سالم تقدیم کنن من بیشتر تکریمشون میکردم
اعیاد مبارک

س.ح شنبه 27 مرداد 1386 ساعت 12:05 ق.ظ

دل را شکست و مرتبه آخرش نبود
دیگر نشانه ای ز دل شاعرش نبود
گفتم چقدر میگذرد که ندیدمت
مکث وسکوت کرد وبیخبری. خاطرش نبود

برای من همیشه بی خبری بوده
امیدوارم برای تو بیخبری نباشه که دردردیه

اگه دل قوی باشه دیگه کسی به این راحتی نمیتونه تندتند بشکندش. دلتو محکم کن.

علی جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 05:08 ب.ظ http://alitoloeei.blogfa.com/

سلام حضرت عباس

چه خبر گم و گور شدی نیستی ندارمت

قدیم ترها از خم ابرو می گفتی ولی از لب شیرین خبری نبود

نکنه به درد ما دچار شدی آقا

راستی لا مصب تا تهرانم برنامه بریز ببینمت یکهو میرم مشهد

دلت برام تنگ می شه ها

یاعلی مدد

سلام علی‌جان
گم شدم علی. نمیدونم کدوم گوری ولی گم شدم. تو هم برو علی برو از اینجا
شب است و سکوت است و ماه است و من

شقایق جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 03:07 ب.ظ http://shaghayegh56.parsiblog.com

تو هم یه بار صداش میزنی اون جوری که باید صداش بزنی؟



و قلب من

فقط برای قلب او

نوای ربنا زده.

اگه صداش میزدم حال و روزم خیلی بهتر از این بود

شقایق جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 03:06 ب.ظ http://shaghayegh56.parsiblog.com

سلام.........خیلی زیبا بود...شکند موهاش!خم ابروهاش!لب شیرینش!همه زیباست...و دیدن تو زیباتر که آن شکند و خم و زلف و دل و یار و شب و عشق و آتش عشق!!!


همه خفتند بجز این من و پروانه و شمع...قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز.



کوله ‌پشتی‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد.
رفت‌ که‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا کوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.
نهالی‌ رنجور و کوچک‌ کنار راه‌ ایستاده‌ بود.
مسافر با خنده‌ای‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ کنار جاده‌ بودن‌ و نرفتن؛
و درخت‌ زیرلب‌ گفت: ولی‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ که‌ بروی‌ وبی‌ رهاورد برگردی.
کاش‌ می‌دانستی‌ آنچه‌ در جست‌وجوی‌ آنی، همین‌جاست.
مسافر رفت‌ و گفت: یک‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهایش‌ در گِل‌ است، او هیچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد یافت.
و نشنید که‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز کرده‌ام‌ و سفرم‌ را کسی‌ نخواهد دید؛ جز آن‌ که‌ باید.
مسافر رفت‌ و کوله‌اش‌ سنگین‌ بود.
هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پیچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید.
خدا را نیافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ کرده‌ بود.
به‌ ابتدای‌ جاده‌ رسید. جاده‌ای‌ که‌ روزی‌ از آن‌ آغاز کرده‌ بود. درختی‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده‌ بود. زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بیاساید. مسافر درخت‌ را به‌ یاد نیاورد. اما درخت‌ او را می‌شناخت.
درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در کوله‌ات‌ چه‌ داری، مرا هم‌ میهمان‌ کن.
مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، کوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز ندارم.
درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هیچ‌ چیز نداری، همه‌ چیز داری.
اما آن‌ روز که‌ می‌رفتی، در کوله‌ات‌ همه‌ چیز داشتی، غرور کمترینش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت.
حالا در کوله‌ات‌ جا برای‌ خدا هست و قدری‌ از حقیقت‌ را در کوله‌ مسافر ریخت.
دست‌های‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هایش‌ از حیرت‌ درخشید
و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ و پیدا نکردم‌ و تو نرفته‌ای، این‌ همه‌ یافتی!
درخت‌ گفت:
زیرا تو در جاده‌ رفتی‌ و من‌ در خودم و پیمودن‌ خود، دشوارتر از پیمودن‌ جاده‌هاست

سفر به درون!!!
سفر به درون!!!
سفر به درون!!!

مریم جمعه 26 مرداد 1386 ساعت 02:44 ق.ظ

سلام
اول از همه این اعیاد رو به شما تبریک میگم .
انشالله که عنایت این بزرگان همیشه شامل حال شما و خانوادتون باشه .
میتونم ازت متن عربی اون کامنت رو بخوام ؟ یه بار گذاشتی ولی نمیدونم الان توی پست ها هست .

هرکی دنبال من بگرده پیدام میکنه و ...
اینو میگم
ممنونم

سلام
خوشحالم که برگشتی
من طلبنی وجدنی
و من وجدنی عرفنی
و من عرفنی احبنی
و من احبنی عشقنی
و من عشقنی عشقته
و من عشقته قتلته
و من قتلته فعلی دیته
و من علی دیته فانا دیته
...
خدا بکشدت الهی.

مولانا پنج‌شنبه 25 مرداد 1386 ساعت 08:30 ب.ظ

سلام داداش
اعیاد بر شما و همه خوانندگان این متن مبارک باشد
بازم زدی توی پر من.
می دونم منظور شما دیدن فیلم نبوده اما من در کنار همه مسایل به فیلم هم علاقمندم و البته برام الان منبع درآمد هم هست. راستی اگر فیلمنامه نویس سراغ داری لطفا معرفی کن
شاد و سالم باشی
یا علی مدد

سلام
بر همه آزادگان مبارک
خوب پرت رو جمع کن اخوی

سارا پنج‌شنبه 25 مرداد 1386 ساعت 10:27 ق.ظ http://www.afsos.blogsky.com

ملاصدرا می گوید:
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را...
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها...
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند

مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

همش یه طرفا اون آخرش یه چیز دیگس.
مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمی‌شود.

سمیرا چهارشنبه 24 مرداد 1386 ساعت 04:35 ب.ظ

من دیگه من نیستم

دعا کن همشهری

سعی کن خودت باشی. انشاالله عاقبت بخیر شی.

مهتاب چهارشنبه 24 مرداد 1386 ساعت 12:06 ب.ظ

سلام
مفید و مختصر نوشتی . امیدوارم عشقش کاری با من کنه که ثانیه ای جرات نکنم از یادش غافل بشم .
شاد و سربلند باشی
به امیددیدار

سلام
این حرف خدا رو یه بار دیگه با هم بخونیم:
هرکی دنبال من بگرده پیدام میکنه و
هرکی منو پیدا کنه میشناسدم و
هرکی منو بشناسه دوستدارم میشه و
هرکی دوستدار من بشه عاشقم میشه و
هرکی عاشق من بشه من عاشقش میشم و
هرکی من عاشقش بشم میکشمش و
هرکی من بکشمش دیه‌اش با منه و
هرکی دیه‌اش با من باشه خود من دیه‌اشم
...
برو به امید خدا

تینا چهارشنبه 24 مرداد 1386 ساعت 12:04 ب.ظ http://redlife.blogsky.com/

قشنگ بود..موفق باشی..

کدومش؟ شکند موهاش؟ خم ابروهاش یا لب شیرینش؟

تینا چهارشنبه 24 مرداد 1386 ساعت 12:04 ب.ظ http://redlife.blogsky.com/

خنده ی لبای تو غم رو کنار زد
.
.
.
گرمی دستای تو عشقی به پا کرد...

و... کرد اون کاری که باید میکرد...
....
خدا داند که تا آخر از این بابت دعاگویم.

نگین چهارشنبه 24 مرداد 1386 ساعت 10:03 ق.ظ http://neginweb.mihanblog.com

سلام خدمت شما.
ایام فرخنده شعبان بر شما مبارک
خیلی وقت بود که قصد اومدن داشتم.خوشحالم که اینجام...
زیبا بود.
التماس دعا
یا علی

سلام
بر شما هم مبارک
راستی. من توو ایام شعبانم بلدم گناه کنما.

حامد... چهارشنبه 24 مرداد 1386 ساعت 07:01 ق.ظ http://nasimekavir.blogfa.com/

سلام به شما دوست خوبم
وبلاگ بسیار زیبایی دارید ،
با پاسخ به سوالات تبیان اینترنت مجانی و جوایز دیگر هدیه بگیرید ، جواب صحیح سوالات را از وبلاگ زیر در یافت نمائید . به سوالات سایت آفتاب ، درسهایی از قرآن ،از تو می پرسند و سینما گلخانه نیز پاسخ داده شده است
در ضمن برای ورود به سایت تبیان و آفتاب از قسمت پیوندهای روزانه همین وب سایت می توانید استفاده نمائید .
در صورتیکه صلاح میدانید آدرس زیر را تحت عنوان (جواب سوالات تبیان و آفتاب) درلینک خود قرار دهید .
خدا نگه دارتان باشد.


جواب سوالات تبیان و آفتاب

http://nasimekavir.blogfa.com/

سلام
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد