سلام.متاسفانه حدست اشتباه بود."به قول اون قدیما سربلند باشی سید" .اروم اروم میگم که این نوشته ها از طرف کیه.قرار بود از این دنیا رفته باشم. ولی خدا خواست که باشم.برای زندگی از نو شروع شده ام دعا کن ....راستی اون دوستمون که باباش شهید بود هنوز نیومده؟؟؟ اینم یه نشونه دیگه .......... در پناه حق
داشتم به *ترین*های زندگانیم فکر میکردم. چند تا نکتهی خیلی جالب دستگیرم شد! مثلا فهمیدم که...
ضایعترین آدمی که میشناسم (کسی که بیشتر از همه افتضاحات ساطعشده ازش رو دیدم) یکیه به نام سارکوزی!
کمآوردهترین آدم در مقابل ایران (کسی که داره منفجر میشه و به قول مادربزرگم *این دستش به اون دستش میگه پس رو!!* [مشهدی بود!]، یا به قول آناهیتا نشسته یه گوشه و صدای پیت حلبی در میاره!) یه نفره به نام اوباما! مخصوصا سر قضیهی چاه نفت و اینا!! طفلی!!
و یه سری نکات جالبتر دیگه...
برم پی زندگانیم! نکات جالب زیادن خب.
شاد زی. ساز بی.
سلام خوب اومدی تفکر قبل خوابت که اینا باشه قطعا اوباما باید با تفکرات روزانه نسل سومیهای ما سماق بجوره (اینم مشهدی بود)
سلام دوست عزیز و گرامی خوشحالم که به سایت روئین هم سر زدید و نظر خود را به زبان روئینی درج کردید امیدوارم بتوانم بیشتر با شما آشنا شوم و از نظرات ارزنده شما برای بهتر شدن سایت روئین استفاده کنم سایت روئین توسط جمعی از اهالی روئین که به شهرهای مشهد و بجنورد و اسفراین مهاجرت کرده اند راه اندازی شده است با تشکر حمید رابعی
یه بارم بدون نام خب! مگه چی میشه؟ اما خدا قابلیتهای زیادی در وجود شما به ودیعه نهاده است! از خط تاهومای مردم میفهمید نویسنده کیه!
نزدیکای حرم استم...
اصلا قرار نبودها... خیلی خوب شد. دستشون درد نگیره. لطف کردن بهم. تازه بعدشم این تعطیلات... خیلی جالب شد! به قول دوستم عجیب!!
یه جمله از امام علی (ع) خوندم. یه چیزی شبیه اینکه خدا رو از تغییر برنامههام شناختم. یعنی من برنامهریزی میکنم یه کاری انجام بدم، اما نمیشه و به جاش یه کار دیگه میشه! (چی گفتم!!)
من برم حرم. راستی *سور* یعنی *جدی*!
در پناه خدا.
سلام دنیای مجازی همهچیزش مجازیه. مبادا به نام و نشانهاش اعتماد کنی
سلام.آشنام .منو می شناسی.فعلا اسمم رو نمیگم .امکان داره شوکه بشید.هر چی که نوشتی مثل قدیم قشنگ بود.با یه تفاوت و اون هم اینکه من نبودم که از زیباییش لذت ببرم.چند روز پیش داشتم نوشته لو لا فاطمه رو که خیلی وقت پیش از وبلاگت کپی کرده بودم رو می خوندم.قبلا وقتی هنوز اون اتفاق نیفتاده بود تقریبا هرروز می خوندمش اما.............. یادم افتاد که یکی دیگه مونده که هنوز از اومدنم خبر نداره .خوشحالم که هنوز هستید.حالا قدر زندگی رو بیشتر می فهمم. تا بعد..... ................ .
سلام دوست عزیز! میدونم خیلی دیره ولی به خدا امتحانام شروع شده وقت نکردم زودتر بیام و روز مرد رو بهتون تبریک بگم.... امیدوارم بهترینها در انتظارتون باشه و صد و بیست سال زنده باشین... موفق و پایدار و عاشق و سربلند باشید تا ابد!
میخواد یه جوری تبریک بگه. یعنی یه جور دیگه تبریک بگه. یه جور خاص!! خودش که داره مینویسه حالش یه جوریه. یه جور خاص!!
میخواد اولین نفری باشه که بهش تبریک میگه. میگه اگر بشه چه خوب میشه! میخواد یه جوری تبریک بگه که تا حالا به هیچ کس هیچکس هیچکس این روز قشنگو این جوری تبریک نگفته.
میخواد یواشکی بگه *بابایی روزت مبارک* . . .
من نتونستم جلوشو بگیرم که یه جور دیگه تبریک بگه. خیلی بچهی حرفگوشنکن و مغروریه این دختر کوچولو! میگن به حرف هیچ کس گوش نمیده! شما ببخشیدش.
تازه میگه بازم میگم. نمیذارم دیگه بگه. ببخشید.
سپردتون به خدا. خدانگهدارتون.
سلام گفتی به دلم راز مگویی نهان است گفتم از نرگس مستت دو سه صد راز عیان است ... بهش بگو خیلی چسبید
"گاهی وقتها سکوت فریاد دلتنگی هاست" سلام دوست عزیز !بدون دعوت اومدم............ شعر خیلی قشنگی بود هزار بار خوندمش چون خودمم خیلی دلتنگ بودم... آپت مثل همیشه قشنگ بود! موفق و پایدار یاشید تا ابد!
سلام اینجا دعوت نمیخواد هرکی اومد مسلما با خودش صفا اورد نظر لطف شماست سربلند باشید
سلام یاد دارم در غروبی سرد سرد میگذشت از کوچه ما دوره گرد داد میزد کهنه قالی میخرم دست دوم جنس عالی میخرم کاسه وظرف سفالی میخرم گر نداری کوزه خالی میخرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت اقا سفره خالی میخرید؟ یا حق
آی گفتید ثالث... دلم فریاد میخواهد ولی در گوشهای تنها!
بعد از عمری یه شمال *خفن* رفتیم. هرچی دنبال یه گوشهی دنج گشتم که تووش فریاد بزنم تنها، نبود که نبود. یعنی بود اما نشد که بشه!!
رهایم کن ز مافیها همون عدم تعلق استش؟ نصف حرفای دونفرهی من و راویریحانه توو جنوب در مورد این موضوع بود. بحثهای شیرینی داشتیم اونجا. مخصوصا مخصوصا دوکوهه. یادش به خیر...
از نزدیک امامزاده حسن (ع) فال خریدم. نوشته بود *تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز* و بقیهی غزل.
برای مینا نوشته بودم *دل من گرفته زینجا، هوس سفر نداری؟*... *اما* آورد توو کار.
گفتید دلتنگ، من نیز هم دلتنگیام یادم افتاد که...
در پناه خدا، دوست.
سلام دماغ جان ز می کن تر که خشک است نای و نی اینجا
سلام.
عید امید مبارک.
دعا بفرمایین.
سلام
عید شما هم مبارک دوست دوست
غنیمت از نبرده
موج دریایی رو میگم. شایدم دریای موجی...
موج قدرتشو روو سر ساحل دریا فرود میاره. ساحل افتاده میمونه اما...
هیچی. درسته توو سکوتم. اصراری هم نیست الان حتما یه چیزی بنویسم!
شاد زی زیاد. ساز بی زیادتر.
وقتی خدا حق رو به زبون شما جاری میکنه من چی بگم:
اصراری نیست الان حتما یه چیزی بنویسم
سلام.متاسفانه حدست اشتباه بود."به قول اون قدیما سربلند باشی سید" .اروم اروم میگم که این نوشته ها از طرف کیه.قرار بود از این دنیا رفته باشم. ولی خدا خواست که باشم.برای زندگی از نو شروع شده ام دعا کن ....راستی اون دوستمون که باباش شهید بود هنوز نیومده؟؟؟ اینم یه نشونه دیگه .......... در پناه حق
باران همیشه میبارد
حتی در زندگی جدیدت
سلام اخوی
تولد حضرت عباس و روز جانباز رو بهتون تبریک میگم
دیگر اعیاد گذشته و بعد و رو نیز همینطور
موفق باشید و پایدار
سلام
بر شما نیز مبارک
سلام.
تفکر قبل از خواب!
داشتم به *ترین*های زندگانیم فکر میکردم. چند تا نکتهی خیلی جالب دستگیرم شد! مثلا فهمیدم که...
ضایعترین آدمی که میشناسم (کسی که بیشتر از همه افتضاحات ساطعشده ازش رو دیدم) یکیه به نام سارکوزی!
کمآوردهترین آدم در مقابل ایران (کسی که داره منفجر میشه و به قول مادربزرگم *این دستش به اون دستش میگه پس رو!!* [مشهدی بود!]، یا به قول آناهیتا نشسته یه گوشه و صدای پیت حلبی در میاره!) یه نفره به نام اوباما! مخصوصا سر قضیهی چاه نفت و اینا!! طفلی!!
و یه سری نکات جالبتر دیگه...
برم پی زندگانیم! نکات جالب زیادن خب.
شاد زی. ساز بی.
سلام
خوب اومدی
تفکر قبل خوابت که اینا باشه قطعا اوباما باید با تفکرات روزانه نسل سومیهای ما سماق بجوره (اینم مشهدی بود)
اتل متل یه بابا که اسم اون احمده
نمره جانبازیهاش هفتاد و پنج درصده
اون که دلاوریهاش تو جبهه غوغا کرده
حالا بیاین ببینین کلکسیون درده
اون که توو میدون مین هزارتا معبر زده
حالا توی رختخواب افتاده حالش بده!
بابام یادگاری از خون و جنگ و آتیشه
با یاد اون زمونا ذره ذره آب میشه
آهای آهای گوش کنین درد دل بابا رو
می خواد بگه جه جوری کشتند بچه هارو
هیچ میدونی یعنی چی زخمیها رو بیاری
یکی یکی و با زور توو آمبولانس بذاری
درست جلوی چشمات همینطوری که میره
با شلیک مستقیم ماشین الو بگیره
همینجوری که میگفت چشماشو به دیوار دوخت
انگار با این خاطره بابا الو گرفت سوخت
گفتن این خاطره بدجوری میسوزوندش
با بغض و ناله میگفت کاشکی که پر نبودش
آی قصه قصه قصه نون پنیر و پسته
هیچ تا حالا شنیدی تانکها بشن قناصه؟
میدونی بعضی وقتا تانکا قناصه بودن
تا سری رو میدیدن اون سرو میپروندن
سه راه شهادت کجاست؟ میدونی دوشکا چیه؟
میدونی تانک یعنی چی؟ یا آر.پی.جی زن کیه؟
آر.پی.جی زن بلند شد *و ما رمیت* رو خوند
تانک اونو زودتر زدش یه جفت پوتین ازش موند
یه بچهی بسیجی اونور میدون مین
زیر شنیهای تانک له شده بود روو زمین
خودم تو دیدهبانی با دوربین قرارگاه
رفیقمو میدیدم تو گودی قتلگاه
آر.پی.جی تو سرش خورد سرش که از تن پرید
خودم دیدم چند قدم بدون سر میدوید
هیچ میدونی یه گردان که اسمش الحدیده
هنوزم که هنوزه گم شده ناپدیده
اتل متل توتوله چشم تو چشم گلوله
اگه پاهات نلرزید نترسیدی قبوله
دیدم که یک بسیجی نلرزید اصلا پاهاش
جلو گلوله واستاد زل زده بود توو چشاش
گلوله هم اومدو از دو چشم مردونه
گذشت و یک بوسه زد بوسهای عاشقونه
*عاشقی یعنی اینکه چشمهایی که تا دیروز
هزار تا مشتری داشت چندش میاره امروز*
اما غمی نداره چون عاشقه خداشه
به جای مردم، خدا مشتری چشاشه
یه شب کنار سنگر زیر سقف آسمون
میای پیش رفیقت توو اون گلوله بارون
با اینکه زخمی شده برات خالی میبنده
میگه من که چیزیم نیست درد میکشه میخنده
چفیه رو ور می داری زخم اونو میبندی
با چشمای پر از اشک تو هم به اون میخندی
انگاری که میدونی دیگه داره میپره
دلت میگه که گلچین داره اونو میبره
زل میزنی تو چشماش با سوز و آه و با شرم
بهش میگی داداش جون فدات بشم دمت گرم
میزنی زیر گریه اونم تو آغوشته
توو حلقهی دستاته سرش روی دوشته
چون اجل معلق یه دفعه یک خمپاره
هزار تا بذر ترکش توی تنش میکاره
یهو جلو چشماتو شرهی خون میگیره
برادر صیغهایت تو بغلت میمیره
هیچ میدونی چه جوری یواشیواش و کمکم
راوی یک خبر شی یک خبر پر از غم؟
به همسر رفیقت که صاحب پسر شد
بری بگی که بچه یتیم و بیپدر شد
اول میگی نترسین پاهاش گلوله خورده
چند روزه بستریه زخمی شده نمرده
زل میزنه تو چشمات قبلتو میسوزونه
یتیمی بچهشو از توو چشات میخونه
درست سال شصت و دو لحظهی تحویل سال
رفته بودیم توو سنگر رفته بودیم عشق و حال
توو اون شلوغ پلوغی همه چشا رو بستیم
دستها توی دست هم دور سفره نشستیم
مقلب القلوب و با همدیگه که خوندیم
زورکی نقل و نبات توو کام هم چپوندیم
همدیگرو بوسیدیم قربون هم میرفتم
بعدش برا همدیگه جشن پتو گرفتیم
علی بود و عقیلی من بودمو مرتضی
سید بود و اباالفضل امیر حسین و رضا
حالا از اون بچهها فقط مرتضی مونده
همون که گاز خردل صورتشو سوزونده
آهای آهای بچهها مگه قرار نذاشتیم؟
بیاین واسه مرتضی که شیمیایی شده
جشن پتو بگیریم خیلی هوایی شده
میسوزه و میخنده خیلی خیلی آرومه
به من میگه داداش جون کار منم تمومه
مرتضی منم ببر یا نرو پیشم بمون
میزنه تو صورتش داد میزنم مامان جون!
مامان میاد و دست بابا جونو میگیره
بابام با این خاطرات روزی یه بار میمیره
فقط خاطره نیست که! قلب اونو سوزونده
مصلحت بعضیها پشت اونو شکونده
برا بعضی آدما بندههای آب و نون
قبول کنین به خدا بابام شده نردبون
همونهایی که راه دزدی رو خوب میدونن
ما خون دادیم و اونها عین زالو میمونن
دشمنای انقلاب ترسوهای بیپدر
آهای غنیمت خورا هش بابا یواشتر
ای که به این انقلاب چسبیدی عین کنه
خط و نشون میکشی! النگوهات نشکنه!
فکر نکن *علی* رو ماها تنها میذاریم
ما اهل کوفه نیستیم دخلتونو میاریم...!
(شهید ابوالفضل سپهر)
*********
اگر دلت نلرزید، بغض نکردی قبوله
*********
خوب خودت بگو من الان چی باید بگم نسل سومی عزیز
اما من مجازی نبودم ثالث.
راستکی بودم.
همه ما واقعیتایی هستیم که به مجازی بودن قناعت کردیم
سلام دوست عزیز و گرامی
خوشحالم که به سایت روئین هم سر زدید و نظر خود را به زبان روئینی درج کردید
امیدوارم بتوانم بیشتر با شما آشنا شوم و از نظرات ارزنده شما برای بهتر شدن سایت روئین استفاده کنم
سایت روئین توسط جمعی از اهالی روئین که به شهرهای مشهد و بجنورد و اسفراین مهاجرت کرده اند راه اندازی شده است
با تشکر
حمید رابعی
هر نسیمی که به من بوی خراسان آرد...
سلام.
عیدتون مبارک.
روزتون نیز هم.
هر دو زیاد. با یه عالمه نور و شور. با یه دنیا سلامتی و برکت.
شاد زی. ساز بی!
سلام
عید شما هم مبارک
اول سلام.
گفتش که...
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید...
انگار اگر نمیگفت خودم نمیدونستم روزی کار جهان سرآید!!
یه سوال!
کلا چی شد؟!
آخرشم سلام...
سلام
هرچی شد خیر بود توش
والسلام
برایم
از سخاوت چشمانی بگو
که زلالی قطراتش
رشک تمامی شبنم ها و باران هاست
و از خورشید بی غروب دستانی
که آفتاب دل انگیز نوازشی را
به بزم سوت و کور شب های دلم مهمان می کنند
سهم من از زلال چشمان اون
نگاه دزدانه در آیینههاست
...
بیشتر از این نمیتونم ازش بگم
سلام.
یه بارم بدون نام خب! مگه چی میشه؟ اما خدا قابلیتهای زیادی در وجود شما به ودیعه نهاده است! از خط تاهومای مردم میفهمید نویسنده کیه!
نزدیکای حرم استم...
اصلا قرار نبودها... خیلی خوب شد. دستشون درد نگیره. لطف کردن بهم. تازه بعدشم این تعطیلات... خیلی جالب شد! به قول دوستم عجیب!!
یه جمله از امام علی (ع) خوندم. یه چیزی شبیه اینکه خدا رو از تغییر برنامههام شناختم. یعنی من برنامهریزی میکنم یه کاری انجام بدم، اما نمیشه و به جاش یه کار دیگه میشه! (چی گفتم!!)
من برم حرم. راستی *سور* یعنی *جدی*!
در پناه خدا.
سلام
دنیای مجازی همهچیزش مجازیه. مبادا به نام و نشانهاش اعتماد کنی
سلام.آشنام .منو می شناسی.فعلا اسمم رو نمیگم .امکان داره شوکه بشید.هر چی که نوشتی مثل قدیم قشنگ بود.با یه تفاوت و اون هم اینکه من نبودم که از زیباییش لذت ببرم.چند روز پیش داشتم نوشته لو لا فاطمه رو که خیلی وقت پیش از وبلاگت کپی کرده بودم رو می خوندم.قبلا وقتی هنوز اون اتفاق نیفتاده بود تقریبا هرروز می خوندمش اما.............. یادم افتاد که یکی دیگه مونده که هنوز از اومدنم خبر نداره .خوشحالم که هنوز هستید.حالا قدر زندگی رو بیشتر می فهمم.
تا بعد.....
................ .
سلام
شناختمت
به قول همون قدیما
سربلند باشی سید
چی بگم...
بگو
یه آدم بعد از ۱۱ سال و نیم چه قدر ممکنه تغییر کنه؟
گفت ببینمت نمیشناسم.
...
ربطی نداره اما اگر امشب رو بتونم به صبح برسونم مرحلهی غول عصبانیت رو رد کردهام.
دقیقا همینه
خیلی وقتا مرحله غول عصبانیت رو خودمون طرحریزی میکنیم
سلام.
نه این. نه اون. کلا زدم یه کانال دیگه.
امکان نداشت چیزی بنایی که تا حالا گذاشته بودمو خراب کنه. از بس ایدهآل بود! اما اشتباه بود...! هنوز ایدهآلیستم اما!
دلم از دنیا و محتویاتش گرفت. این چه رسمیه ثالث؟
مساله شد ۲ تا. یکی نباید. یکی باید.
روز آخر گفت *... شو ارنه روزی کار جهان سرآید*. اینجوری آخه؟! این دنیا و محتویاتش اصلا ارزششو دارن؟!
دیدید یه وقتا بهصورت مقطعی حالتون از زمین و زمان گرفته میشه؟! الان از اون موقعهای منه!...
نمیدونم به کی شکایت ببرم!! شما رسیدگی میکنید؟
احساس میکنم یه ظلم خیلی خیلی بزرگی داره بهم میشه! این عصبیم میکنه. داره دیوونم میکنه!
اصلا هیچی! من از اولم مظلوم و آروم و ساکت بودم!
اعوذ بالله منالشیطانالرجیم!!
شب به خیر. در پناه خدا. شاد باشید.
سلام
این نیز بگذرد
سلام دوست عزیز!
میدونم خیلی دیره ولی به خدا امتحانام شروع شده وقت نکردم زودتر بیام و روز مرد رو بهتون تبریک بگم....
امیدوارم بهترینها در انتظارتون باشه و صد و بیست سال زنده باشین...
موفق و پایدار و عاشق و سربلند باشید تا ابد!
سلام
راستی فکر کردی امتحانا هیچوقت تموم نمیشن
سپاس و سربلند باشی
سلام.
ســــــلام!
میخواد یه جوری تبریک بگه. یعنی یه جور دیگه تبریک بگه. یه جور خاص!!
خودش که داره مینویسه حالش یه جوریه. یه جور خاص!!
میخواد اولین نفری باشه که بهش تبریک میگه. میگه اگر بشه چه خوب میشه!
میخواد یه جوری تبریک بگه که تا حالا به هیچ کس هیچکس هیچکس این روز قشنگو این جوری تبریک نگفته.
میخواد یواشکی بگه *بابایی روزت مبارک* . . .
من نتونستم جلوشو بگیرم که یه جور دیگه تبریک بگه. خیلی بچهی حرفگوشنکن و مغروریه این دختر کوچولو! میگن به حرف هیچ کس گوش نمیده! شما ببخشیدش.
تازه میگه بازم میگم. نمیذارم دیگه بگه. ببخشید.
سپردتون به خدا.
خدانگهدارتون.
سلام
گفتی به دلم راز مگویی نهان است
گفتم از نرگس مستت دو سه صد راز عیان است
...
بهش بگو خیلی چسبید
چه خوب که پست *سپر دوستداشتنی* شصت و پنج بار کلیک خورده...
سپر! ۶۵!
یه قاب عکس یه خاطره یه کهنه رنج
یه دل که پر کشید تا غروب کربلای پنج
میفهمم و میفهمی که میفهمم
اون قده دلم میخواد یه کاری کنم. یه چیزی هست که حتما باید بگم براش. وگرنه بدهکارش میشم. اما نمیشه.
هی میخوام براش بنویسم و ببرم بندازم توو صندوق پستیش، بعد میگم لعنت بر شیطون! اما آخه میدونید... شیطون نیست که... نمیدونم شایدم هست...
دچار پرسش *آیا*ی مزمن شدهایم ثالث.
ببخشید... سلام!
شاد میزیم اما! شما نیز هم شادزی.
خدا هم هست
شاد زیتر
هیچ طناب یا مفتولی نمی تواند
چنان محکم بکشد
و یا چنان سخت ببندد
که عشق با رشته ای باریک
می تواند..........
یک میگفت: با عشق ممکن است تمام محالها
"گاهی وقتها سکوت فریاد دلتنگی هاست"
سلام دوست عزیز !بدون دعوت اومدم............
شعر خیلی قشنگی بود هزار بار خوندمش چون خودمم خیلی دلتنگ بودم...
آپت مثل همیشه قشنگ بود!
موفق و پایدار یاشید تا ابد!
سلام
اینجا دعوت نمیخواد هرکی اومد مسلما با خودش صفا اورد
نظر لطف شماست
سربلند باشید
میگه که...
*فرصت شمار صحبت، کز این دو راه منزل
چون بگذریم دیگر، نتوان به هم رسیدن*
چی میگفتم خب؟ سکوت خوب بود.
در پناه خدا. شادزی شدید!!
فرصت شمار صحبت
سلام
یاد دارم در غروبی سرد سرد میگذشت از کوچه ما دوره گرد
داد میزد کهنه قالی میخرم دست دوم جنس عالی میخرم
کاسه وظرف سفالی میخرم گر نداری کوزه خالی میخرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت اقا سفره خالی میخرید؟
یا حق
سلام
ترانه ای شیرین و واقعیتی تلخ
خیلی دور نیست
سلام دوست.
آی گفتید ثالث... دلم فریاد میخواهد ولی در گوشهای تنها!
بعد از عمری یه شمال *خفن* رفتیم. هرچی دنبال یه گوشهی دنج گشتم که تووش فریاد بزنم تنها، نبود که نبود. یعنی بود اما نشد که بشه!!
رهایم کن ز مافیها همون عدم تعلق استش؟ نصف حرفای دونفرهی من و راویریحانه توو جنوب در مورد این موضوع بود. بحثهای شیرینی داشتیم اونجا. مخصوصا مخصوصا دوکوهه. یادش به خیر...
از نزدیک امامزاده حسن (ع) فال خریدم. نوشته بود *تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز* و بقیهی غزل.
برای مینا نوشته بودم *دل من گرفته زینجا، هوس سفر نداری؟*... *اما* آورد توو کار.
گفتید دلتنگ، من نیز هم دلتنگیام یادم افتاد که...
در پناه خدا، دوست.
سلام
دماغ جان ز می کن تر که خشک است نای و نی اینجا
سلام .
در ماه خدا ، روی ماه خدا را ببوس ...
کوچه های اردیبهشتی به روز شد .
چشم انتظار عبورتان از کوچه هایم ...
خیلی زیبا بود دوست من مرسی
دلم فریاد میخواهد...
مگه شما هم دیدیدش