شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

شخص ثالث

مجموعه‌ای از داستانک‌ها، اشعار، غزلیات، دوبیتی‌ها، شعرهای نو و محاوره‌ای با تخلص شخص ثالث

نصیحت دل

(هوالمحبوب)

صد دفه گفتم به‌خودم آسته بیا آسته برو دل به این و به اون نده

تا پر پرواز نداری جوجه کبوتر دلو به اوج آسمون نده

همت رفتن نداری قول و قرار همراهی ازش نگیر به اون نده

طاقت دوری نداری با اون چشات چشمای مشکیشو به دل نشون نده

دل خونه فرشته‌هاس هرکی بجز فرشته بود با چوب بزن امون نده

این خونه بلوری رو میخوای ترک برنداره با بازیات تکون نده

حرف دل از دل پا میشه میخوای که بشنوی تو گوش به حرف این و اون نده

دلی که مثل یک گله میخوای که شاداب بمونه به غیر باغبون نده

اصلا بذار ساده بگم دلو به هیچ کسی بجز خدای مهربون نده

(شخص ثالث)

شما بگید چه عنوانی میشه روش گذاشت؟

(هوالمحبوب)

آن مرد آمد

آن مرد بدون اسب آمد

آن مرد همین امروز صبح آمد

آن مرد آمد تا کلیه‌اش را بفروشد

آن مرد کلیه‌اش را میفروشد تا شرمنده جهیزیه دخترش نشود

آن مرد سه دختر دارد

آن مرد هرسه دخترش را دوست دارد

آن مرد فقط دو کلیه دارد

 

چمه؟

(هوالمحبوب)

دو چشمونم در افسون نگاشه

دلم در بند اون خال سیاشه

دعای شخص ثالث هر شب اینه

خدایا قسمتم هجران نباشه

آرزوهای محال

(هوالمحبوب)

کاشکی واژه‌ای به نام "کاش" تو واژه‌ها نبود

کاشکی "ناامیدی" تو کتاب دهخدا نبود

کاش می‌شد یک کاری کرد تا هیچ دلی یخ نزنه

کاش حدیث تنهایی بجز تو قصه‌ها نبود

کاش می‌شد یک کاری کرد پنجره‌ها بسته نشن

کاش پسِ پنجره‌ها تاریکی و سرما نبود

کاش یه بار وقت بذاریم، رو آینه دسمال بکشیم

کاش روی برگای شمدونی دود سیا ‌نبود

کاش نگاه مائده به یک عروسک نمی‌موند

کاش توی قلب باباش دلهره فردا نبود

کاشکی حرف دختر خزون رو میشنیدی که گفت:

"کاش تو قلب بچه‌ها داغ غم بابا نبود"

کاش دلامون بیخودی اسیر رنگا نمی‌شد

کاش قفس فلزیا جای قناریا نبود

کاش پرستوها دیکه شهرمونو ترک نکنن

کاشکی فصل عاشقی تو شهر ما کوتا نبود

کاش کتاب قصه لیلی و مجنون نمی‌سوخت

کاشکی عشق قربونی توی خیابونا نبود

کاش نماز عشقمون فقط یه رکعت بود و بس

کاشکی دهلیز دلامون یکی بود، دوتا نبود

کاش از اول میدونستم که برام نمیمونه

کاشکی بعد آشنائی‌ها جدائی‌ها نبود

کاشکی بین من و تو، یه شخص ثالث نمی‌بود

کاش غزل گفتن من بسته به این چیزها نبود

کاش کتاب زندگی یه‌جور دیگه ورق می‌خورد

کاش می‌شد یک کاری کرد تا دیگه ایکاش‌ها نبود

تو

(هوالمحبوب)

شمیم کوی تو با من چها کرد

شکند موی تو موجی به‌پا کرد

خم ابروی تو شد رهنمایم

لب شیرین تو دردم دوا کرد

تمنا

(هوالمحبوب)

بگذار که با یاد تو آرام بگیرم

در خواب و خیالم ز کفت جام بگیرم

ناکام ز عشرت‌کده‌ها در دم مرگم

بگذار به‌رویا ز لبت کام بگیرم

اعتبار دل

(هوالمحبوب)

دل بی‌اعتبارم را مرنجان

تو این مست خمارم را مرنجان

حضور من طفیلی وجودش

تمام اعتبارم را مرنجان