قلب سرد

(هوالمحبوب)

مرگ عشق و عاشقی در قلب من پندار من بود

زندگی هم رویش برگی بر دیوار من بود

روی شاخ تک‌درختی یاکریمی لانه داشت

غبطه‌خوردن بر صفای یاکریم‌ها کار من بود

در قمار زندگی دار و ندارم داده‌بودم

پاره‌ای از قلب سردم گرمی بازار من بود

بین آن آشفته‌بازار آمدی قلبم خریدی

مُهر مِهرت بعد از آن بر قلب پرزنگار من بود

برق چشمان سیاهت در نگاهم خانه کرد

وز لهیبش آتشی در خرمن و انبار من بود

هر زمانی یک نسیم از کوی تو بر من وزید

اندر آنسوتر چه طوفان‌ها که در افکار من بود

روز و شب را می‌شمارم روز و شب تا روز دیدار

من نمی‌دانم چه‌روزی وعده دیدار من بود

ای مسیحا شخص ثالث را بده جانی دگر

این تقاضا آخرین مصراع این اشعار من بود

 

Qalbe sard