(هوالمحبوب)
لال بودم، نام زیبایش زبانم بازکرد
گنگ بودم، تار مویش نغمهام را ساز کرد
مرده بودم، زندگی معنا ندارد جز بهعشق
فاش میگویم که عشق او چنین اعجاز کرد
توبهها کردم زمستی و شراب اما چهسود؟
با پیاله لعل لبهایش مرا دمساز کرد
گفته بودم با خودم رازش بهدل پنهان کنم
آه از سردی آه من که شرح راز کرد
یار پیغام محبت داد با تیر نگاه
ای دوصد لعنت بر این دل، بیبهانه ناز کرد
شخص ثالث تا که دید رنگ سیاه چشم او
بیحیایی کرد و در وصفش غزل آغاز کرد |