(هوالمحبوب)
نمیدانم کجا بودم، تو را دیدم، دلم بردی
پس از یک عمر تقوا با نگاهی حاصلم بردی
بهآن تیر نگاهی کز کمان ابرویت آمد
بهدست قاتلم دادی بهسوی مقتلم بردی
بههر سو رو نمودم مشکلی در کار من افتاد
تو با یک غمزه ابرو هزاران مشکلم بردی
هلا ای ساربان من، تو ای شیرینزبان من
بدین شیرینزبانی تا کدامین منزلم بردی؟
خدا داند که تا آخر از این بابت دعاگویم
که از طوفان نجاتم دادی و تا ساحلم بردی
تو هم از شخص ثالث با سپیدی یاد کن گاهی
تو که با آن نگاهت تیرگی را از دلم بردی |