(هوالمحبوب)
لال بودم، نام زیبایش زبانم بازکرد
گنگ بودم، تار مویش نغمهام را ساز کرد
مرده بودم، زندگی معنا ندارد جز بهعشق
فاش میگویم که عشق او چنین اعجاز کرد
توبهها کردم زمستی و شراب اما چهسود؟
با پیاله لعل لبهایش مرا دمساز کرد
گفته بودم با خودم رازش بهدل پنهان کنم
آه از سردی آه من که شرح راز کرد
یار پیغام محبت داد با تیر نگاه
ای دوصد لعنت بر این دل، بیبهانه ناز کرد
شخص ثالث تا که دید رنگ سیاه چشم او
بیحیایی کرد و در وصفش غزل آغاز کرد
هوالمحبوب
سلام
۱- وبلاگم از آخرین مطلب تا امروز به یک مشکل برخورده بود که نمیتونستم مدیریتش کنم. امروز با لطف دوستان بلاگاسکای مشکل حل شد. جاداره ازشون واقعا تشکر کنم.
۲- از همه دوستانی که نظر گذاشتن ممنونم و معذرت میخوام که به دلیل همون مشکل نتونستم نظراتشون رو تایید کنم.
۳- یه وبلاگ اجارهای زده بودم برای پیغامای خاص. دوستانی که اونجا برام نظر گذاشته بودن، هیچوقت از خاطرم نمیرن.
۴- یه دوست عزیزی که خیلی برام عزیزه از جانب من به بلاگاسکای ایمیل زده بود و پیگیر حل مشکل شده بود. میخوام بهش بگم انشاالله همیشه سبز باشی.
۵- چند روزی نخواهم بود. اگه خدا خواست وقتی برگشتم جواب محبتتون رو میدم.
در زمستان بهاران آمد