(هوالمحبوب) دلم میخواست دلو ازت جدا کنم، اما نشد یا لااقل عاشقی رو حاشا کنم، اما نشد
دلم میخواست تموم خاطرات با تو بودنو بسوزونم، بلکه دلو رها کنم، اما نشد
دلم میخواست یهبار بهم بگی: چیه؟ آخه چته؟ تا من هم عقدههامو از دل وا کنم، اما نشد
دلم میخواست فقط واسه یه بار محلم بذاری تا من سری توی سرا پیدا کنم، اما نشد
دلم میخواست از تو غزلهایی که عطر یاس دارن صورتیاش رو واسه تو سوا کنم، اما نشد
دلم میخواست وقتی که آسمون دل آفتابیه بهیاد تو کفترامو هوا کنم، اما نشد
دلم میخواست هرجا که حرف عشق تو میاد وسط من خودمو قاطی عاشقا کنم، اما نشد
دلم میخواست توی گذر داد بزنم:... دوست دارم توو عاشقی هم خودمو رسوا کنم، اما نشد
دلممیخواست توو آسمون عکس چشات رو بکشم تقلید از اون شاعر نابینا کنم، اما نشد
دلم میخواست حالا که قصر آبی رو نمیشه ساخت کلبه چوبیمو پر از صفا کنم، اما نشد
دلم میخواست یه بار برم شب تا صبو حرم باشم اونجا برا مهربونیت دعا کنم، اما نشد
دلم میخواست برای اینکه توو دلت راهم بدی قلبمو من نذر امام رضا(ع) کنم، اما نشد
دلم میخواست بازم بیام سر راهت ببینمت هیچی نگم، فقط بهت نگا کنم، اما نشد
دلم میخواست وقتی میگی: برو میخوام نبینمت توو جملههات محبتو معنا کنم، اما نشد
دلم میخواست حالا که قسمتم نشد ببینمت با این ترانه دردمو دوا کنم، اما نشد
دلم میخواست با شخص ثالث دیگه شعر برات نگم بگم کیم، مشت خودم رو وا کنم، اما نشد، اما نشد، اما نشد... نشد.... نشد
|
سلام
"شاید از بخت یاری ماست ، که آنچه می خواهیم به دست نمی اید یا از دستمان می گریزد ."
من به این نشد ، نمیشه ها عادت کردم !
سلام
میگفت فراق رو خیلی بیشتر از وصل میپسندم. گفتم چرا: گفت: توو فراق همیشه شوق وصل هست و توو وصل همیشه دلهره فراق...
اگه میشد که فایده نداشت ...
---
۲-۳ تا از مطالبتون رو خوندم ...
بازم میام ...
تو وبلاگ نیلوفر خیلی خوب و جالب نظر داده بودید ...
!
شاید اگه میشد... دیگه هیچوقت همچین وبلاگی وجود نداشت.
مشت خودت ر و وا کردی...
دیدی که شد!
ما را و غمش به کس نگوییم اگر
بوی جگر سوخته رسوا نکند
سلام معرکه بود مثل همیشه
ولی قبلا خونده بودمش
موفق وسربلند باشی
سلام
هرجا که حرف عشق اون وسط باشه، معرکه اس.
حتی اگه قبلا هم خونده باشی باز به اینکه دوباره سرزدی میارزید. نمیارزید؟
چشم من گم شد و تو پنجره ها نیومدی
گفته بودم واسه خاطر خدا نیومدی
یکی گفت شبای مهتاب بشینم دعا کنم
بالا رفت دستای من واسه دعا نیومدی
دل من اسیر چشمای تو شد حتی واسه
اینکه این دیوونه رو کنی رها نیومدی
واسه تو نوشته بودم که دلم دیوونته
تو گذاشتی به حساب یه خطا نیومدی
یکی گفت اول راه سخت مجنونی هنوز
سر گذاشتم به دل بیابونا نیومدی
یکی گفت برو واسه کبوترا دونه بریز
دلمو ریختم واسه کبوترا نیومدی
سبزی زندگیمو بستم به غوغای ضریح
امانت دادم اونو دست رضا نیومدی
نذرمو نوشتمش رو گلا تا یادم نره
نذرارو یکی یکی کردم ادا نیومدی
گفته بودم یه کسی بیاد بگه آخرشه
لا اقل بیا برای یه نگا نیومدی
گفته بودن بیا از عشق تو دیوونه شده
لا اقل برای خاطر شفا نیومدی
آشنا ترین غریبه ای تو قصه های من
منو کشتی تو غریب آشنا نیومدی
چه بیای و چه نیای من سر حرفم می مونم
تاخیراتو می ذارم پای وفا نیومدی
دیدمت رد می شدی از کوچه های خاطره
التماست کردم وگفتم بیا نیومدی
این روزا هیچ نامه ای به مقصدش نمیرسه
تو شدی مثل جواب نامه ها نیومدی؟
خوبیا تموم میشن می رن یه جا تو خاطره
مث تو رفتی سراغ خوبیا نیومدی
نمی گم بیا ، اگه دوس نداری بیای ،نیا
لااقل فقط بهم بگو چرا نیومدی؟
مریم حیدرزاده
این روزا هیچ نامهای به مقصدش نمیرسه
...
دلم میخواست توو آسمون عکس چشات رو بکشم
تقلید از اون شاعر نابینا کنم، اما نشد
سلام...ممنونم از لطفت که دعوتمو قبول کردی و بهم سرزدی.واقعیتش خودمم اسم شاعرشون رو نمیدونم،خودمم خیلی دلم میخواد که بدونم کدوم طبع لطیفی این شعرها رو سروده اما بی نصیبم فعلا.
سلام
شاید اینجوری لطیفتر به نظر بیاد!